صفحه در حال بارگذاري است!لطفا کمي صبر کنيد...
علی مشکل گشا هر زمان می گفت از صدق و صفا / مشکلم بگشا تو ای مشکل گشا
|
در كتاب كشف الغمه نوشته شده است كه بدر الدين لؤلؤ عامل موصل از بعضى علما درخواست كرد تا احاديث صحيح و گوشهاى از آنچه درباره فضايل و صفات على (ع) نقل شده است استخراج كنند.اين صفات بر«انوار شمع اثنى عشر»نوشته و به آرامگاه آن حضرت برده شد.وى مىگويد: «من اين شمع را ديدم».آنچه در اوصاف على (ع) مىآيد مطالبى است كه از كتاب صفين و از جابر و ابن حنفيه و ديگران و نيز از كتاب استيعاب نقل شده است.بدر الدين با خواندن اين صفات گفت: او (على) نكوترين كسى است كه صفاتش را ديده است.ما با استفاده از مجموع اين روايات به خصوصيات برجسته آن امام همام اشاره مىكنيم. على (ع) مردى ميانه بالا بود.اندكى كوتاه و چاق.چشمانى سياه و گشاده داشت.در نگاهش عطوفت و مهربانى موج مىزد.ابروانش كشيده و پيوسته بود.صورتى زيبا داشت و از نيكو منظرترين مردم به شمار مىآمد.رنگ صورتش گندمگون بود.چهرهاى گشاده و بشاش داشت.به جز موهاى اطراف سرش، موى ديگرى نداشت و سرش طاس بود و از پشت همچون تاجى مىدرخشيد.گردنش از سپيدى به درخشش ابريقى نقرهاى مانند بود.ريشى انبوه داشت و بالاى آن زيبا مىنمود.گردنش ستبر و شانههايش همچون شانههاى شيرى ژيان، فراخ بود. در روايتى ديگر ذكر شده است: شانههايش مانند شانههاى شيرى قوى جثه، پهن بود. بازوان نيرومندش، از شدت درهم پيچيدگى عضلات از ساعدش قابل تميز نبود.مچها و نيز پنجههايى قوى و قدرتمند داشت. در روايتى ديگر نيز آمده است: آن حضرت انگشتانى باريك و ساعد و دستى نيرومند داشت.و چنان قوى بود كه اگر دست كسى را مىگرفت، بر او مستولى مىشد و طرف مقابل قدرت نفس كشيدن را از دست مىداد.شكمى بزرگ و پشتى قوى داشت.سينه وى فراخ و پرمو بود و سر استخوانهاى او كه در مفصل با يكديگر جفتشده بودند، بزرگ مىنمود.عضلاتى پر پيچ و تاب و ساقهايى كشيده و باريك داشت.بزرگى عضله دست و پاى او بهنجار و موزون بود و هنگام راه رفتن اندكى به جلو متمايل مىشد.چون به ميدان كارزار روى مىآورد، با هروله و شتاب مىرفت.نيرومند و شجاع بود و در رويارويى با هر كسى، پيروز مىشد.به راستى خداوند او را با عز و نصر خود تاييد كرده بود. مغيره در اين باره گفته است: على (ع) همچون شير بود، بلكه از شير قوىتر و اندامش از اندام او بهنجارتر مىنمود. آن حضرت را با الفاظى همچون اصلع (طاس و بىمو) ، اجلح (كسى كه جلوى سر او كم مو باشد) ، انزع (مردى كه موى پيشانيش از هر دو طرف رفته) و بطين (شكم بزرگ) بسيار توصيف كردهاند كه ذكر آن نيز گذشت. در كتاب فائق آمده است كه ابن عباس مىگويد: من زيباتر از طرفين پيشانى على (ع) نديدهام.شرصتان (طرفين پيشانى) از شرص و به معناى جذب و كشيدن است.گويا مو كشيده شده و جاى آن معلوم مىشود.آيا به وجه تسميه مو به نزعه نمىنگرى و نمىبينى لغات جذب و نزع همه از يك رشته سرچشمه مىگيرند؟ موضوعات مرتبط: برچسبها: او بخشندهتر از ابرهاى پرباران بهارى بود و در اين ميدان نيز هماوردى براى او نمىتوان سراغ كرد.شعبى در اين باره گفته است: على (ع) بخشندهترين مردمان بود. معاويه سرسختترين دشمن آن حضرت، نيز گفته بود: اگر على انبارى پر از زر و اتاقى انباشته از كاه مىداشت، پيش از آنكه كاه را ببخشد، زر را مىبخشيد.بيت المال را مىرفت، در آن نماز مىگزارد و مىگفت: اى زرد و اى سپيد (طلا و نقره) !غير از مرا بفريبيد. با آنكه بر همه امپراطورى اسلامى، به جز شام، فرمانروايى داشت، از خود ميراثى بر جاى نگذاشت.و جز او، كس ديگرى به مضمون آيه نجوا عمل نكرد.از دسترنجخود هزار بنده را آزاد كرد و هرگز به نيازمندى پاسخ رد نگفت. موضوعات مرتبط: برچسبها: اگر نظرى به زهد على بيفكنيم دچار حيرت و واماندگى خواهيم شد.مردى كه سرزمينهايى همچون عراق، فارس، حجاز، يمن و مصر، البته به جز شام، در زير حكومت اوست.همچون فقرا لباس خشن در بر مىكند، غذاى ناگوار مىخورد و مىگويد: اى دنيا! ديگران را فريب ده.... او پس از مرگ جز هفتصد درهم از خود به جاى نگذاشت كه آن را براى خريد خدمتكارى براى خانوادهاش كنار گذاشته بود.اموالى را كه در بيت المال بود تقسيم مىكرد و آن گاه دستور مىداد تا آنجا را بروبند.و سپس در همان مكان نماز مىگزارد، به اين اميد كه آن مكان فرداى قيامت در پيشگاه خداوند شاهد و گواه او باشد.در طول زندگيش هرگز غذاى سيرى نخورد.در زهد به چنان مرتبهاى رسيده بود كه دنيا در نظر او كمبهاتر از برگ كوچكى در دهان ملخى جلوه مىكرد.چنانكه ابن عباس در موقع حركتبه بصره گفت: فرمانروايى بر دنيا اسلام براى او كمتر از كفشى كه بيش از سه درهم نمىارزيد، بها نداشت.جز آنكه وى مىخواستحقى را اقامه كند و باطلى را از بين ببرد. موضوعات مرتبط: برچسبها: پس از درگذشت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم گروههايى از دانشمندان يهود ونصارا براى تضعيف روحيهمسلمانان به مركز اسلام روى مىآوردند وسؤالاتى رامطرح مىكردند. از جمله، گروهى از احبار يهود وارد مدينه شدند وبه خليفه اول گفتند:در تورات چنين مىخوانيم كه جانشينان پيامبران، دانشمندترين امت آنها هستند. اكنون كه شما خليفه پيامبر خود هستيد پاسخ دهيد كه خدا در كجاست.آيا در آسمانهاستيا در زمين؟ ابوبكر پاسخى گفت كه آن گروه را قانع نساخت; او براى خدا مكانى در عرش قائل شد كه با انتقاد دانشمند يهودى روبرو گرديد وگفت:در اين صورت بايد زمين خالى از خدا باشد! در اين لحظه حساس بود كه على عليه السلام به داد اسلام رسيد وآبروى جامعه اسلامى را صيانت كرد. امام با منطق استوار خود چنين پاسخ گفت: «ان الله اين الاين فلا اين له ; جل ان يحويه مكان فهو في كل مكان بغير مماسة و لامجاورة.يحيط علما بما فيها و لا يخلو شيء من تدبيره » مكانها را خداوند آفريد واو بالاتر از آن است كه مكانها بتوانند اورا فرا گيرند. او در همه جا هست، ولى هرگز با موجودى تماس ومجاورتى ندارد. او بر همه چيز احاطه علمى دارد وچيزى از قلمرو تدبير او بيرون نيست. حضرت على عليه السلام در اين پاسخ، به روشنترين برهان، بر پيراستگى خدا از محاط بودن در مكان، استدلال كرد ودانشمند يهودى را آنچنان غرق تعجب فرمود كه وى بى اختيار به حقانيت گفتار على عليه السلام وشايستگى او براى مقام خلافت اعتراف كرد. امام عليه السلام در عبارت نخستخود (مكانها را خداوند آفريد...) از برهان توحيد استفاده كرد وبه حكم اينكه در جهان قديم بالذاتى جز خدا نيست وغير از او هرچه هست مخلوق اوست، هر نوع مكانى را براى خدا نفى كرد. زيرا اگر خدا مكان داشته باشد بايد از نخستبا وجود او همراه باشد، در صورتى كه هرجه در جهان هست مخلوق اوست واز جمله تمام مكانها واز اين رو، چيزى نمىتواند با ذات او همراه باشد. به عبارت روشنتر، اگر براى خدا مكانى فرض شود، اين مكان بايد مانند ذات خدا قديم باشد ويا مخلوق او شمرده شود. فرض اول با برهان توحيد واينكه در عرصه هستى قديمى جز خدا نيستسازگار نيست وفرض دوم، به حكم اينكه مكانى فرضى مخلوق خداست، گواه بر اين است كه او نيازى به مكان ندارد، زيرا خداوند بود واين مكان وجود نداشت وسپس آن را آفريد. حضرت على عليه السلام در عبارت دوم كلام خود (او در همه جا هستبدون اينكه با چيزى مماس ومجاور باشد) بر يكى از صفات خدا تكيه كرد وآن اين است كه او وجود نامتناهى است ولازمه نامتناهى بودن اين است كه در همه جا باشد وبر همه چيز احاطه علمى داشته باشد، وبه حكم اينكه جسم نيست تماس سطحى با موجودى ندارد ودر مجاورت چيزى قرار نمىگيرد. آيا اين عبارات كوتاه وپر مغز گواه بر علم گسترده حضرت على -عليه السلام وبهره گيرى او از علم الهى نيست؟ البته اين تنها مورد نبوده است كه امام عليه السلام در برابر احبار و دانشمندان يهود در باره صفات خدا سخن گفته، بلكه در عهد دو خليفه ديگر ودر دوران خلافتخويش نيز بارها با آنان سخن گفته است. ابونعيم اصفهانى صورت مذاكره امام عليه السلام را با چهل تن از احبار يهود نقل كرده است كه شرح سخنان آن حضرت در اين مناظره نياز به تاليف رساله اى مستقل دارد ودر اين مختصر نمىگنجد. شيوه بحث امام على عليه السلام با افراد بستگى به ميزان معلومات وآگاهى آنان داشت. گاهى به دقيقترين برهان تكيه مىكرد واحيانا با تشبيه وتمثيلى مطلب را روشن مىساخت. پاسخ قانع كننده به دانشمند مسيحىسلمان مىگويد: پس از درگذشت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، گروهى از مسيحيان به سرپرستى يك اسقف وارد مدينه شدند ودر حضور خليفه سؤالاتى مطرح كردند.خليفه آنان را به حضور على عليه السلام فرستاد. يكى از سؤالات آنان از امام اين بود كه خدا كجاست. امام آتشى برافروخت وسپس پرسيد: روى اين آتش كجاست؟دانشمند مسيحى گفت: همه اطراف آن، روى آن محسوب است وآتش هرگز پشت ورو ندارد. امام فرمود: اگر براى آتشى كه مصنوع خداست طرف خاصى نيست، خالق آن، كه هرگز شبيه آن نيست، بالاتر از آن است كه پشت ورو داشته باشد; مشرق ومغرب از آن خداست وبه هر طرف رو كنى آن طرف وجه وروى خداست وچيزى بر او مخفى واز او پنهان نيست. امام عليه السلام نه تنها در مسائل فكرى وعقيدتى، اسلام ومسلمانان ودر نتيجه خليفه را كمك مىكرد، بلكه گاهى نيز كه خليفه در تفسير مفردات وواژههاى قرآن عاجز مىماند به داد او مىرسيد. چنان كه وقتى شخصى از ابوبكر معنى لفظ «اب» را در آيه وفاكهة وابا متاعا لكم و لانعامكم سؤال كرد، وى با كمال تحير مىگفت:به كجا بروم اگر بدون آگاهى كلام خدا را تفسير كنم. چون خبر به على عليه السلام رسيد فرمود: مقصود از اب، همان علف وگياه است. اينكه لفظ اب در زبان عربى به معنى گياه وعلف است در خود آيه گواه روشن بر آن وجود دارد، زيرا پس از آيه وفاكهة وابا بلافاصله مىفرمايد: متاعا لكم ولانعامكم . يعنى: اين دو، مايه تمتع شما وحيوانات شماست.آنچه مىتواند براى انسان مايه تمتع باشد همان «فاكهه» است وآنچه مايه لذت وحيات حيوان است «اب » است كه قطعا گياه وعلف صحرا خواهد بود. داورى حضرت على (ع)در باره يك مرد شرابخوارخليفه اول نه تنها در كسب آگاهى از مفاهيم قرآن از امام على عليه السلام استمداد مىجست، بلكه در احكام وفروع دين نيز دست نياز به سوى آن حضرت دراز مىكرد. مردى را كه شراب خورده ماموران به نزد خليفه آوردند تا حد شرابخوارى براى او جارى سازد. وى ادعا كرد كه از تحريم شراب آگاه نبوده ودر ميان گروهى پرورش يافته كه تا آن هنگام شراب را حلال مىدانستهاند. خليفه در تكليف خود متحير ماند. فورا كسى را روانه حضور على عليه السلام كرد وحلمشكل را از او خواست. امام فرمود: بايد دو نفر از افراد موثق دست اين فرد شرابخوار را بگيرند وبه مجالس مهاجرين وانصار ببرند واز آنان بپرسند كه آيا تاكنون آيه تحريم شراب را براى اين مرد تلاوت كردهاند يا نه. اگر آنان شهادت دادند كه آيه تحريم شراب را بر اين مرد تلاوت كردهاند بايد حدالهى را براو جارى كرد واگر نه، بايد او را توبه داد كه در آينده لب به شراب نزند وسپس رها ساخت. خليفه از دستور امام عليه السلام پيروى كرد وسرانجام آن مرد آزاد شد. درست است كه امام عليه السلام در دوران خلافتخلفا سكوت كرد ومسئوليتى نپذيرفت، ولى هيچ گاه در بارهاسلام ودفاع از حريم دين شانه خالى نكرد. در تاريخ آمده است كه راس الجالوت (پيشواى يهوديان) مطالبى را به شرح زير از ابوبكر پرسيدونظر قرآن را از او جويا شد: 1- ريشهحيات وموجود زنده چيست؟ 2- جمادى كه به گونهاى سخن گفته است چيست؟ 3- چيزى كه پيوسته در حال كم وزياد شدن است چيست؟ چون خبر به امام عليه السلام رسيد فرمود: ريشه حيات از نظر قرآن، آب است. جمادى كه به سخن در آمده، زمين وآسمان است كه اطاعتخود را از فرمان خدا ابراز كردند. وچيزى كه پيوسته در حال كم وزياد شدن استشب وروز است. چنان كه از اين سخنان على عليه السلام آشكار است امام معمولا براى اثبات سخن خود به آياتى از قرآن استناد مىكرد واين بر استوارى سخن او مىافزود.
موضوعات مرتبط: برچسبها:
اخلاق نيكوى او زبانزد مردمان است.تا آنجا كه دشمنانش كه نتوانستهاند بر او خردهاى بگيرند، اين صفت را عيبى براى آن حضرت برشمردهاند!ياران وى در اين باره گفتهاند: او همچون يكى از ما و در ميان ما مىزيست.نرم خو، و بسيار متواضع و آسان گير بود و با اين وجود ما در برابر او مانند اسيرى بوديم كه دستهايش بسته و بر بالاى سرش شمشيرى گرفته بودند و از هيبت او هراس داشتيم.
موضوعات مرتبط: برچسبها: على (ع) عابدترين مردمان بود.پيشانى او به خاطر سجدههاى طولانيش همچون زانوى اشتر پينه بسته بود.و دعاهايى كه از او به دست ما رسيده، در اثبات اين ادعا كافى است.امام زين العابدين (ع) ، با آن عبادتهاى فراوان و طولانى، عبادت خود را بسى كوچكتر و كمتر از عبادت على بن ابيطالب قلمداد مىكرد.از شگفتى احوال آن حضرت، آن است كه در شخصيت وى صفاتى متضاد با هم جمع آمده است.از يك طرف مىبينيم در جنگها، تاخت و تاز مىكند و با هماوردان، به نبرد مىپردازد.، دلير مردان عرب را بر خاك و خون مىنشاند و قلبى سخت و خويى جنگجو داشته است، اما از سويى ديگر، با وجود دارا بودن اين خصوصيات، عابدترين مخلوقات الهى هم بوده است.شب را با نماز و عبادت و خضوع و گريه و زارى به درگاه پروردگار سپرى مىكرد و با آن روحيه جنگاورى در عين حال، خوش خلقترين مردم و نازكدلترين و نرم خوترين آنان به شمار مىآمد. موضوعات مرتبط: برچسبها:
اگر به عدل او نظر شود مىبينيم كه او در اين عرصه نيز همتايى ندارد.ابن اثير در كتاب اسد الغابه گويد: زهد و عدالت على را نمىتوان در ديگران سراغ كرد.پيش از اين نيز سخن مؤلف استيعاب را در اين باره در شرح منش و خلق و خوى على ذكر كرديم.به راستى درباره عدالتخليفهاى كه حتى نانى را كه از اصفهان براى او آورده بودند، و آن را مانند مالى كه تقسيم كرده بود، به هفت تكه قسمت كرد و هر قسمت را به كسى داد، چه مىتوان گفت؟!او در تقسيم بيت المال بين خود و ديگران هيچ تفاوتى نمىگذاشت و بين مردم اصل مساوات را پيش چشم مىگذاشت. موضوعات مرتبط: برچسبها:
در بردبارى و گذشت، على از همه مردمان گوى سبقت را ربوده بود.براى اثبات اين گفته، كافى استبالاترين مراتب حلم او را به طور اعم در رفتار با اهل جمل و به طور اخص با مروان بن حكم و عبد الله بن زبير ملاحظه كنيم.او در جنگ جمل بر مروان دست پيدا كرد.با آنكه اين شخص از دشمنترين مخالفان على (ع) بود، اما على از وى درگذشت.همچنين آن حضرت بر عبيد الله بن زبير كه يكى از سرسختترين دشمنانش بود و به على آشكارا ناسزا مىگفت، دستيافت و او را اسير كرد ولى وى را مورد عفو قرار داد و به او گفت: «برو!نمىخواهم تو را ببينم.»و سخنى بيشتر از اين بر زبانش نراند. سعيد بن عاص نيز پس از واقعه جمل در مكه به دست على (ع) گرفتار آمد ولى آن حضرت به او سخنى نگفت و از او كناره گرفت و هيچ كس از شركتكنندگان در جنگ جمل و مردم بصره را مورد مجازات و قهر خود قرار نداد و منادى آن حضرت در شهر ندا مىداد: «هر كس كه از ميدان گريخته، تعقيب نمىشود.با مجروحان كارى نيست و هيچ اسيرى كشته نخواهد شد و آن كس كه سلاح خود را بر زمين گذارد امان خواهد يافت.»و دقيقا شيوه پيامبر (ص) را در فتح مكه در پيش گرفت. در جنگ صفين ابتدا مردم شام، راه آب را بر او و يارانش بستند و ايشان را از دسترسى به آب بازداشتند.اما زمانى كه زمام جنگ به دست على و يارانش افتاد، به وى گفتند: آيا آب را بر روى سپاه شام ببنديم، همان طور كه خود آنها چنين كردند؟آن حضرت پاسخ داد: خير سوگند به خداوند«هرگز كردار آنها را در پيش نخواهم گرفت»و پيوسته به سپاهيانش سفارش مىكرد كسانى را كه از ميدان كارزار مىگريزند، تعقيب نكنند و مجروحى را به قتل نرسانند. موضوعات مرتبط: برچسبها: حکومت على علیه السلام که حکومت «عدل» بود، در حد شعار و تبلیغات دور نمىزد، و براى زمینه چینى و حیف و میلهاى بیشتر که امروز در سطح جهان و بین الملل معمول است نبوده است، بلکه وى در عمل براى جهان و اندیشمندان روشن ساخت که در زعامت آن حضرت حتى یک نفر یتیم، خود را بىپناه ندانسته، و با درگذشت پدر مستقیما تحت نظارت «ولى امر» و جانشین به حق انبیاء و اولیاء قرار گرفته، و آن چنان مورد لطف و عنایت مولایش قرار مىگیرد، که دیگران در آن عصر آرزوى یتیمى مىکردند! ! «ابوالطفیل» مىگوید: على علیه السلام در دوران حکومت خویش افراد مستمند و بىنوا را مورد عنایت قرار مىداد، روزى او را مشاهده کردم که بچههاى یتیم و بىسرپرست را به دور خود فراخوانده، ناگاه تمام یتیمان را جمع کرده، و سفره مناسبى بازکرد، و «عسل» و سایر نیازمندىها را دور هم چید، و لقمههاى لذیذ و عسلى بر دهان آنان گذاشت، و این منظره آن چنان مؤثر و جالب بود که بعض اصحابش گفتند: «لوددت انى کنت یتیما» . : اى کاش من هم یتیم بوده، و این چنین مورد الطاف على قرار مىگرفتم. و در این مورد على علیه السلام مىفرمایند: «انا الهادى، انا المهدى، انا ابوالیتامى و المساکین، و زوج الارامل، و انا ملجأ کل ضعیف، و مأمن کل خائف» . من هادى مردم و هدایت یافته خدایم، من پدر یتیمان و بىچارگانم، من سرپرست زنان بیوه و پناهگاه ضعفاء و امید و پشتوانه ستمدیدگانم. و در مورد یتیمان به پیروان امت اسلامى سفارش مىکنند: «بروا ایتامکم، و واسوا فقرائکم، و ازافوا بضعفائکم.» : به یتیمان اجتماع نیکى، و به فقراء خود مواسات، و به گروه ناتوان محبت نمائید. و در آخرین وصیتهایش که پس از ضربت مسموم «ابن ملجم مرادى» لعنة الله علیه صورت مىگرفت فرمودند: «الله الله فى الایتام، فلا تغبوا افواههم و لا یضیعوا بحضرتکم»
شما را به خدا یتیمان خود را فراموش نکنید، دهنهاى آنان را در انتظار غذا قرار ندهید، مواظب باشید که آنان گرسنه نمانند و حقوقشان با وجود شما تباه نگردد. این احادیث حاکى است که امیرالمؤمنین در قول و عمل به فکر یتیمان بود، و جاى خالى پدران را بر آنان پر مىکرد، و نمىگذاشت هیچ فرزند یتیمى با فقدان والدین خود احساس نیاز و سرپرست نماید! ! بلکه وضع این گروهها بهتر از دیگران مىگردید! تا جایى که مقام و موقعیت اجتماعى آنان در حکومت علوى مورد غبطه و آرزوى سایر مردم قرار مىگرفت. از سوى دیگر على علیه السلام به سایر مردم نیز سفارش آنان را مىفرمود، و یک موقعیت بىنظیر در اجتماع برایشان فراهم مىساخت، و هنگام شهادت نیز این مسئولیت الهى را فراموش ننموده، و نیکى به آنان را براى پیروان خود توصیه فرمودند. در کنار تنور یتیمان شهداءدر تاریخ زندگى امیرالمؤمنین علیه السلام آمده است: روزى او زنى را مشاهده کرد که او مشک آبى را به دوش گرفته و با زحمت و مشقت آن را حمل مىکند. حضرت از آن بانو درخواست کرد که ظرف سنگین آب را در اختیار وى قرار دهد... على علیه السلام مشک را برداشت و از احوال زن پرسش نمود، معلوم شد شوهر وى از سربازان شهید اسلام در رکاب آن حضرت بوده است، و هزینه زندگى فرزندان شهید باعث کار آن زن و آب کشى به خانه دیگران گردیده است! مولاى متقیان آدرس خانه او را گرفته و شب را در تمام ناراحتى به سر برد، و سحرگاه زنبیلى پر از خرما و روغن و آرد و گوشت... را به دوش گرفته، و به خانه مزبور حمل کرد، در طول راه برخى از مؤمنین درخواست کمک کردند، ولى حضرت مىفرمود: روز رستاخیز بار مرا چه کسى حمل مىکند؟! على علیه السلام پس از در زدن و اجازه گرفتن به طور ناشناخته وارد خانه شد، و پیشنهاد فرمود: زن اجازه دهد یا او بچهها را به بازى گرفته و مشغول کند، و یا به خمیر کردن و نان پختن بپردازد، زن گفت: شما بچهها را مشغول کنید، من به کار خمیر کردن و پختن نان مىپردازم، خدا از تو راضى شود، و بین من و «على بن ابى طالب» حاکم گردد! حضرت على به فورى مقدارى گوشت را پخت و با خرما و غیره بر دهان بچهها گذاشت، و هر بار لقمهاى را که به آنان مىخورانید مىفرمود: اى فرزندانم! على را حلال کنید!!! چون خمیر آماده پختن گردید زن عرض کرد: اى بنده خدا تنور را روشن کن، على علیه السلام تنور را روشن نموده، و صورت مبارک خویش را بر روى شعلههاى آتش مىگرفت و مىگفت: بچش اى على! این جزاى کسى است که از یتیمان غفلت کند! ! در این هنگام زن همسایه وارد شد، و دید «على بن ابىطالب» با بچههاى شهید بازى مىکند، و آنان را مىخنداند، و لقمههاى لذیذ بر دهانشان مىگذارد، با دیدن وى او را شناخت، و خطاب به زن شهید، داد زد: واى بر تو این «امیرالمؤمنین» است که در خانه تو کار مىکند، و بچههایت را مىخنداند.. .؟ زن شهید از گفتار و کردار خود احساس شرم کرد، و با عذر خواهى عرض نمود: یا امیرالمؤمنین ! من از شما شرم دارم، و نشناخته حرفهایى زده و تو را به کار گماردم. على علیه السلام فرمودند: من از شما شرم مىکنم که تا به حال از اوضاع شما بىاطلاع ماندهام!! این بگفت و خانه آنان را موقتا ترک کرد. این فراز از زندگى آن حضرت نشان مىدهد که او تا چه میزان خود را مسئول یتیمان و فرزندان «شاهد» مىدانست، ولى در عین حال در کنار محبت و انجام مسئولیت عاطفى، مسائل تربیتى و بازسازى اخلاقى آنان را نیز فراموش ننموده، و مىفرمود: «ادب الیتیم مما تؤدب منه ولدک و اضربه مما تضرب منه ولدک» : هم چنانچه فرزندان خود را تربیت مىکنید، یتیمان را نیز ادب نمائید، و به طورى که در هنگام نیاز فرزندان خویش را مىزنید، از یتیمان نیز غفلت نکنید (چنانچه نیاز باشد مىتوان متوسل تنبیه مجاز شرعى شد) تا بچههاى لوس بار نیایند. موضوعات مرتبط: برچسبها:
در فصاحت و بلاغت، او پيشواى فصحا و سرور بلغاست.در اين باره همين بس كه گفتهاند: گفتار على، پس از سخن پيامبر، بالاتر از كلام مخلوق و پايينتر از كلام خالق است.معاويه، دشمن سرسخت او، مىگويد: «به خدا سوگند، سنت فصاحت در قريش فقط توسط على بنيان گذاشته شد.براى هيچ يك از صحابه يك دهم يا نيمى از آن، سخن فصيح را، جمعآورى نكردهاند.بر ما قبيح است اگر بخواهيم شواهد و دلايلى درباره اثبات فصاحت على (ع) ارائه دهيم.و اين كار مانند آن است كه كسى براى اثبات روشنايى خورشيد درخشان بخواهد دليل و شاهد اقامه كند. هيچ چيز در نزد خرد درست نمىنمايد اگر قرار باشد كه روز براى اثبات خود به دليل و شاهد نيازمند باشد و در اين باب چه دليلى رهنماتر از گفتارى است كه در كتابهايى همچون نهج البلاغه، و ديگر كتب از آن حضرت باقى مانده است. موضوعات مرتبط: برچسبها:
حضرت على (ع) از خوش فکرترین و درستترین مردم در راى و اندیشه به شمار مىرفت.هم اوست که به عمر اشاره کرد تا تاریخ هجرى را براى مسلمانان وضع کند.و عمر را از بازگرفتن زیور آلات خانه کعبه بازداشت.هنگامى که یرانیان آماده شده بودند تا بر کشور اسلامى یورش برند امیرالمؤمنین بود که به خلیفه گفت: به تنهیى نزد یرانیان روانه نشود! زیرا اگر آنان او را ببینند نمىشناسند و خواهند گفت: ین مرد سردار عرب است و اگر بر او دستیابید و او را بکشید، همه اعراب را از بین مىبرید.و ین اندیشه حرص یشان را بر تو سختتر مىگرداند و باعثشدت عمل آنان مىشود.وى همچنین به عمر پیشنهاد کرد، به خاطر ینکه مبادا رومیان و حبشیان جرئتحمله پیدا کنند، مردم شام و مردم یمن را بدین جنگ روانه مکن و نیز مردم مکه و مدینه را حرکت مده، تا مبادا اعراب از گوشه و کنار بر تو بشورند.على بود که مىفرمود: پیروزى در جنگ بسته به زیادى افراد نیست، بلکه وابسته به بصیرت و تیزهوشى است.او به عمر گفت: به جاى فرستادن لشگر از شام و یمن، لشگرى را از بصره گسیل دارد تا برخى از آنان مراقب زنان و فرزندان و دسته دیگر مراقب مردم اهل کتاب آن شهر باشند تا مبادا شورش کنند و عده دیگرى را به طرف برادرانشان، براى کمک به میدان نبرد بفرستند.عمر نیز ین پیشنهاد را پذیرفت.در زمان عثمان نیز حضرت على (ع) از هر گونه کمک فکرى به او مضیقه نمىکرد و اگر عثمان به اجراى آنها تن درمىداد، صلاح و سلامتخود را تضمین کرده بود. موضوعات مرتبط: برچسبها:
دلائل و شواهد پيشگامى على-عليه السلام-در متون اسلامى به قدرى فراوان است كه بيان همه آنها از حد گنجايش اين كتاب بيرون است ولى به عنوان نمونه تعدادى از آنها را ذيلا مىآوريم: الف-پيش از همه، خود پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم به پيشقدم بودن على-عليه السلام-تصريح كرده و در ميان جمعى از ياران خود فرمود: «نخستين كسى كه در روز رستاخيز با من در كنار حوض(كوثر)ملاقات مىكند پيشقدمترين شما در اسلام، على بن ابى طالب است» . ب-دانشمندان و محدثان نقل مىكنند: حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم روز دوشنبه به نبوت مبعوث شد و على-عليه السلام-فرداى آن روز(سه شنبه)با او نماز خواند . ج-امام در خطبه«قاصعه»مىفرمايد: «آن روز اسلام جز به خانه پيامبر و خديجه راه نيافته بود و من سومين نفر آنها بودم.نور وحى و رسالت را مىديدم، و بوى نبوت را مىشنيدم» . د-امام در جاى ديگر از سبقتخود در اسلام چنين ياد مىكند: «خدايا من نخستين كسى هستم كه به سوى تو بازگشت، و پيام تو را شنيد و به دعوت پيامبر پاسخ گفت و پيش از من جز پيامبر اسلام كسى نماز نگزارد» . ه-على-عليه السلام-مىفرمود: «من بنده خدا و برادر پيامبر و صديق اكبرم، اين سخن را پس از من جز دروغگوى افتراء ساز، نمىگويد، من هفتسال پيش از مردم با رسول خدا نماز گزاردم» . و-عفيف بن قيس كندى مىگويد: من در زمان جاهليتبازرگان عطر بودم.در يكى از سفرهاى تجارتى وارد مكه شدم و مهمان عباس[يكى از بازرگانان بزرگ مكه]شدم، در يكى از روزها در مسجد الحرام در كنار عباس نشسته بودم، در اين هنگام كه خورشيد به اوج رسيده بود، جوانى به مسجد در آمد كه صورتش همچون قرص ماه نورانى بود، نگاهى به آسمان كرد و سپس رو به كعبه ايستاد و شروع به خواندن نماز كرد، چيزى نگذشت كه نوجوانى خوش سيما به وى پيوست و در سمت راست او ايستاد.سپس زنى كه خود را پوشانده بود، آمد و در پشتسر آن دو نفر قرار گرفت و هر سه با هم مشغول نماز و ركوع و سجود شدند. من[از ديدن اين منظره كه در مركز بت پرستان، سه نفر آيين ديگرى غير از مرام بت پرستى را برگزيدهاند]در شگفت ماندم، رو به عباس كرده و گفتم: حادثه بزرگى است! او نيز اين جمله را تكرار كرد و افزود: آيا اين سه نفر را مىشناسى؟گفتم: نه.گفت: نخستين كسى كه وارد شد و جلوتر از هر دو نفر ايستاد، برادرزاده من محمد بن عبد الله صلى الله عليه و آله و سلم، و دومين فرد، برادرزاده ديگر من على بن ابى طالب-عليه السلام-، و سومين شخص همسر محمد است.و او مدعى است كه آيين وى از طرف خداوند نازل شده است و اكنون در روى زمين، جز اين سه نفر كسى از اين دين پيروى نمىكند . اين قضيه بخوبى نشان مىدهد كه در آغاز دعوت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم غير ازهمسرش خديجه، تنها على-عليه السلام-آيين او را پذيرفته بوده است. موضوعات مرتبط: برچسبها:
چون به شجاعت و دلاورى آن حضرت كه زبانزد همگان استبنگريم، درمىيابيم كه او از سن بيستسالگى يا اندكى بيشتر در جنگها مباشرت داشته، و حال آنكه با جنگاوريى كه على (ع) از خود به نمايش گزارد، نام شجاعان پيش از خود را به بوته فراموشى سپرد و نيز نام دلاوران پس از خود را از صفحه گيتى پاك كرد.خواهيم ديد كه على (ع) در شجاعتبر تمام مردم برترى دارد، اين امر آنچنان بديهى و روشن است كه سخن گفتن و ايراد شواهد براى اثبات آن بر انسان زشت و قبيح جلوه مىكند. آنچه على در جنگ كرد، تا روز قيامتبه عنوان ضرب المثل به جاى خواهد ماند.براى اثبات شجاعت آن حضرت همين قدر كافى است كه وى در هيچ ميدانى از دشمن گريزان نشد و خود را در مقابل لشگريان آنان نباخت و با كسى گرم كارزار نشد، مگر آنكه او را بكشت و هرگز ضربهاى بر دشمن وارد نكرد كه بخواهد دومين ضربه را نيز بر او بزند. ضربات او بس سهمناك بود.هرگز از پيش دشمنى نمىگريخت.چون به مبارزهاى فراخوانده مىشد باك نمىداشت.اينها همه از امور حيرتآورى است كه جز براى پسر ابو طالب فراهم نشد.و چه بسا كه بتوان شجاعت وى را بيش از اينها مورد توصيف قرار داد.او خود مىفرمود: «با كسى به نبرد نپرداختم مگر آنكه من و او در ميدان بوديم.»يكى از موارد افتخار اعراب، ايستادگى در برابر على (ع) در صحنههاى پيكار بود.آنان و دار و دستهشان افتخار مىكردند كه على (ع) با ايشان به جنگ پرداخته است.حى بن احطب سيد قبيله بنى نضير يكى از كسانى است كهبر اين امر باليده و گفته است: «اينها كشتگانى شريف به دست انسانى شريفند.»خواهر عمرو بن عبدود در شعرى كه در رثاى برادرش سروده است، به كشتهشدن وى به دست على (ع) مىبالد.هنگامى كه حسان در يكى از سرودههايش به قتل عمرو بن عبدود باليد، يكى از مردان قبيله بنى عامر در جواب او اشعارى گفت كه برخى از ابيات آن چنين است: 1.دروغ گفتيد و به خانه خدا سوگند كه ما را نكشتيد اما به خاطر تيغ برنده على (ع) بر خود بباليد 2.به شمشير پسر عبد الله يعنى احمد در جنگ و به پنجه نيرومند على (ع) بدين حال دستيافتند، پس كوتاه كنيد 3.على است آنكه در فخر مقامى والا دارد پس بيهوده ادعا مكنيد و پست و كوچك شويد (گم شويد) مشركان كارزار على (ع) را مورد ستايش قرار مىدادند و آن را افتخارى براى على به شمار مىآوردند و با اين وجود، علت افتخار ايشان، تنها آن بود كه على كشنده آنهاست.مسافع بن جمحى در سوگ عمرو و كشته شدن او به دست امير المؤمنين (ع) شعرى سروده كه يكى از ابيات آن چنين است: على پيروز شد و من به مانند اين افتخار دست نيافته و با مردى چنين قدرتمند روبهرو نشده بودم هبيرة بن ابى وهب در رثاى عمرو و قتل او به دست على (ع) چنين مىسرايد: از تو اى على، اين دليرى كه در ميدان به خرج دادى در جاى ديگرى نديدم و من بر نجد مقدم، همچون پيرى متوقف شدم. به چه پيروزى شگفتى دستيافتى كه همين براى فخر تو بس است و تا زمانى كه زندهاى از خوارى و زبونى در امان مىمانى. سعيد بن عاص نيز به على (ع) باليد و گفته است: من خوشحال نيستم جز آنكه مىبينم كشنده پدرم پسر عموى او يعنى على بن ابى طالب است. همچنين پدر على (ع) وى را در زمانى كه كودكى بيش نبود، در واقعه شعب ابو طالب، در بستر پيامبر خوابانيد و آن حضرت (ع) با طيب خاطر به استقبال خطرى بس بزرگ رفت. شجاعت والاى آن حضرت را همچنين مىتوان شب هجرت پيامبر از مكه به مدينه، ملاحظه كرد.وى بدون هيچ ترس و نگرانى خود را در معرض خطرى عظيم قرار داد.در حالى كه مردان مكه خانه پيامبر را به محاصره خود درآورده بودند، تا كسى را كه در بستر خفته استبه قتل برسانند. شجاعت ديگر او در زمانى است كه پس از هجرت پيامبر كه به همراه فواطم (فاطمه بنت اسد، فاطمه دختر پيغمبر، و فاطمه دختر حمزه) آشكارا از مكه به طرف مدينه در حركتشد و او را در اين سفر به جز ابن ام ايمن و ابو واقد ليثى كه آنان نيز در مقابل جماعت قريش كارى از دستشان برنمىآمد، كس ديگرى همراهى نمىكرد.در اين حال با هشت تن از سواران قريش برخوردند كه پيشاپيش آنان جناح برده حرب بن اميه قرار گرفته بود.جناح در حالى كه بر اسب سوار بود با شمشير بر على (ع) حمله برد، آن حضرت پياده بود و از ضربت او جا خالى كرد و چون جناح از طرف كتف خم شده بود آن حضرت با ضربتى سنگين او را به دو نيم كرد، آن چنان كه آن ضربت تا كوهه زين اسب وى رسيد و آن را شكافت و باقى مشركان با ديدن اين صحنه هر يك پا به فرار گذاشتند. در روز بدر، آن حضرت وليد بن عتبه را كشت و در كشتن عتبه و گروهى از سران مشركان شركت و دخالت داشت.روايت كردهاند كه على (ع) نيمى از كشتگان يا بيشتر آنان را به تنهايى به ديار عدم فرستاد و نيم ديگر را باقى مسلمانان به همراهى ملائكه مسومين به قتل رساندند. در روز احد، آن حضرت مطابق با صحيحترين روايات، پرچمداران مشركان را كه گفتهاند هفتيا نه تن بودهاند به قتل رساند و مشركان با به قتل رسيدن آنها از معركه جنگ گريزان شدند.به طورى كه اگر تيراندازان از فرمان پيامبر اكرم (ص) سرپيچى نمىكردند، جنگ به سود مسلمانان پايان مىيافت.تمام كسانى كه در اين روز از لشگر مشركان به قتل رسيدند، بيست و هشت تن بودند كه هجده تن آنان را على (ع) كشته بود و وقتى كه مسلمانان، به جز اندكى از آنها، متوارى شدند، على (ع) در كنار پيامبر باقى ماند و از وجود آن حضرت (ص) محافظت كرد و هرگاه مشركان، بر او يورش مىبردند پيامبر وى را آگاه مىكرد و على (ع) آنان را پراكنده مىساخت.وى چنان از مشركان كشت كه جبرئيل از آن در شگفتشد و گفت: «اى پيامبر!اين طريق يارى كردن است»و آن گاه ندا داد (شمشيرى مانند ذوالفقار و مردى همچون على (ع) نيست.) در واقعه خندق، هنگامى كه عمرو بن عبدود و همراهان او پيشروى مىكردند و از خندق گذشتند، على (ع) به همراه تنى چند از مسلمانان آمدند تا شكافى را كه مشركان براى پيشروى از آن استفاده كرده بودند، مسدود كنند.هيچ كس از مسلمانان، به جز على (ع) ، بر انجام اين كار بىباك نبود.وقتى عمرو همنبردى براى خود طلبيد، همه مسلمانان به هراس افتادند و در پاسخ به عمرو خاموش ماندند.گويى بر بالاى سر آنان پرنده مرگ به پرواز درآمده بود.عمرو با ديدن اين وضع شروع به توبيخ و سرزنش آنان كرد.پيامبر خطاب به مسلمانان فرمود: چه كسى به نبرد با عمرو خواهد رفت؟و هر كس با عمرو به نبرد پردازد، خداوند ورود به بهشت را براى او تضمين مىكند.كسى برنخاست جز على (ع) و گفت: اى پيامبر (ص) من با عمرو نبرد خواهم آزمود.اما پيامبر به او فرمود: بنشين!او عمرو است.پيامبر سه مرتبه ديگر همنبردى براى عمرو درخواست كرد و بار سوم به على گفت: «اگر چه او عمرو است اما تو مىتوانى به جنگ او بروى.»على (ع) در جنگ با عمرو بر او دستيافت و او را كشت.با كشته شدن عمرو كسانى كه همراه وى از خندق گذر كرده بودند متوارى شدند.على (ع) به تعقيب آنان پرداخت و بعضى از آنها را به ديار عدم رهسپار كرد و با اين كار خود هيبت مشركان را در هم كوبيد و«خداوند كافران را با همان خشم و غضبى كه به مؤمنان داشتند، بدون آنكه به غنيمتى دستيابند، بازگرداند و خدا خود جنگ را (به واسطه وجود على (ع) ) از مؤمنان كفايت فرمود». بقیه در ادامه مطلب موضوعات مرتبط: برچسبها: ادامه مطلب
روز مرد رو به مرد راستینی که مقام زیبای مردانگی رو درک کرده تبریک میگم روزت مبارک ............................... تبریک به کسی که نمی دانم از بزرگی اش بگویم یا مردانگی، سخاوت، سکوت، مهربانی و... بسیار سخت است پدرم روزت مبارک .............................. در میـــان کعـبه جـان ، پـرتـو حق جلــوه¬گر شــد فاطمه بنت اســد هم ، صــاحب زیبـا پسر شــد کعبه آن شب ، غـرقـه در نـور دل افـروز خـدا بـود آسمان کعبه گویی ، مظــهر صــدها گهـــر شــد عطــر جـانبخش بهشـتی در فضــای کعبه¬ پیچید تا کـه میـــلاد ســعید مـرتضی فخــر بشــر شــد مـژده میـــلاد مـولا ، می¬کنــــد از غم رهـــــــایم زین بشارت کام امّت ، مملو از شهد و شکر شـد .............................. علی پا به این دنیا گذاشت و قلب عاشقان را محسور کرد. و همگان را با انسانی آشنا کرد که پدر تمامی آفریدگان پروردگارش لقب گرفت روز پدر مبارک ............................ آن شهنشاهی که بحر لا فتی را گوهر است شحنه دشت نجف شاه ولایت، حیدر است ذات پاک مرتضی را با کسی نسبت مکن زانکه این آب حیات از چشمه سار دیگر است معنی قول علی بابها آسان مدان کاین سخن را صدجهان معنی به هر باکی در است سرسبحانی که پنهانست در نادعلی هم به معنی مظهرش او هم به معنی مظهر است وز تولد حضرت علی تنها روز پدر نیست ... روز بزرگداشت مقام مردانگی و انسانیته ... و اون گنجی یه که هر کسی نمی تونه دارای اون باشه ... روز موجودی با محبت به نام پدر ..
پدر عزیزم روزت مبارک
.....................................
موضوعات مرتبط: برچسبها:
پیشاپیش میلاد با سعادت اولین اختر امامت و ولایت ، مولی الموحدین ، حضرت علی علیه السلام و فرار رسیدن روز پدر بر تمامی مسلمین جهان علی الخصوص پدران عزیز و گرامی تبریک و تهنیت باد
مکه پر شور و شعف/ کعبه می گیرد شرف
ای تو کعبه را نگین/ یا امیر المؤمنین
ای تکیه گاه محکم من، ای پدر جان / ای ابر بارنده ی مهر و لطف و احسان موضوعات مرتبط: برچسبها:
قالَ علیٌّ ( علیه السّلام ) :
منبع : غرر الحکم٬ ج ٢ / فصل ٨۶ (لا)٬حدیث٣٢۴ .
منبع غرر الحکم٬ ج ٢ / فصل ۵۵ ٬ حدیث١۵.
منبع : غرر الحکم٬ ج ٢ / فصل ۴۶ (طوبی)٬ حدیث٣.
منبع : غرر الحکم٬ ج ٢ / فصل٧٧ ٬(مَن)٬حدیث۹-١۴۴٨.
منبع : غرر الحکم٬ ج ١/فصل٣٢ ٬ حدیث٣٨.
منبع : غرر الحکم٬ ج ١/فصل١ ٬حدیث ١٧٣٨.
منبع : نهج البلاغه فیض الاسلام٬ص٨٨۴ ٬نامه ٢۶.
منبع : نهج البلاغه فیض الاسلام٬ص١١٠۶ ٬کلمات قصار٬ شماره٣۹.
منبع : اصول کافی٬ج٢/ص٣۴٠ ٬ حدیث ١١.
منبع : اصول کافی٬ج٢/ص ٣۶۹ ٬ حدیث٣.
منبع : اصول کافی٬ج٢/ص ٣٠٠ ٬حدیث١.
منبع : غررالحکم ج١ /فصل۴١ (شرّ)٬ حدیث۶٧.
منبع : غررالحکم ج١ /فصل ۵(ایاک)٬حدیث
منبع : اصول کافی٬ج٢/ص٣۶٢ ٬حدیث٣.
منبع : نهج البلاغه فیض الاسلام٬ص ١٢٧ ٬ خطبه۴٢.
منبع : وسائل الشیعه٬ جلد١١.
منبع : سفینه البحر٬جلد٢.
موضوعات مرتبط: برچسبها:
![]()
|
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |