اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

سایت خدماتی بیست تولز

ابزار و قالب وبلاگبیست تولزکد دعای فرج آقا امام زمان ( عج )
علی مشکل گشا

علی مشکل گشا
هر زمان می گفت از صدق و صفا / مشکلم بگشا تو ای مشکل گشا
قالب وبلاگ

در كتاب كشف الغمه نوشته شده است كه بدر الدين لؤلؤ عامل موصل از بعضى علما درخواست كرد تا احاديث صحيح و گوشه‏اى از آنچه درباره فضايل و صفات على (ع) نقل شده است استخراج كنند.اين صفات بر«انوار شمع اثنى عشر»نوشته و به آرامگاه آن حضرت برده شد.وى مى‏گويد: «من اين شمع را ديدم‏».آنچه در اوصاف على (ع) مى‏آيد مطالبى است كه از كتاب صفين و از جابر و ابن حنفيه و ديگران و نيز از كتاب استيعاب نقل شده است.بدر الدين با خواندن اين صفات گفت: او (على) نكوترين كسى است كه صفاتش را ديده است.ما با استفاده از مجموع اين روايات به خصوصيات برجسته آن امام همام اشاره مى‏كنيم.

على (ع) مردى ميانه بالا بود.اندكى كوتاه و چاق.چشمانى سياه و گشاده داشت.در نگاهش عطوفت و مهربانى موج مى‏زد.ابروانش كشيده و پيوسته بود.صورتى زيبا داشت و از نيكو منظرترين مردم به شمار مى‏آمد.رنگ صورتش گندمگون بود.چهره‏اى گشاده و بشاش داشت.به جز موهاى اطراف سرش، موى ديگرى نداشت و سرش طاس بود و از پشت همچون تاجى مى‏درخشيد.گردنش از سپيدى به درخشش ابريقى نقره‏اى مانند بود.ريشى انبوه داشت و بالاى آن زيبا مى‏نمود.گردنش ستبر و شانه‏هايش همچون شانه‏هاى شيرى ژيان، فراخ بود.

در روايتى ديگر ذكر شده است: شانه‏هايش مانند شانه‏هاى شيرى قوى جثه، پهن بود. بازوان نيرومندش، از شدت درهم پيچيدگى عضلات از ساعدش قابل تميز نبود.مچها و نيز پنجه‏هايى قوى و قدرتمند داشت.

در روايتى ديگر نيز آمده است: آن حضرت انگشتانى باريك و ساعد و دستى نيرومند داشت.و چنان قوى بود كه اگر دست كسى را مى‏گرفت، بر او مستولى مى‏شد و طرف مقابل قدرت نفس كشيدن را از دست مى‏داد.شكمى بزرگ و پشتى قوى داشت.سينه وى فراخ و پرمو بود و سر استخوانهاى او كه در مفصل با يكديگر جفت‏شده بودند، بزرگ مى‏نمود.عضلاتى پر پيچ و تاب و ساقهايى كشيده و باريك داشت.بزرگى عضله دست و پاى او بهنجار و موزون بود و هنگام راه رفتن اندكى به جلو متمايل مى‏شد.چون به ميدان كارزار روى مى‏آورد، با هروله و شتاب مى‏رفت.نيرومند و شجاع بود و در رويارويى با هر كسى، پيروز مى‏شد.به راستى خداوند او را با عز و نصر خود تاييد كرده بود.

مغيره در اين باره گفته است: على (ع) همچون شير بود، بلكه از شير قوى‏تر و اندامش از اندام او بهنجارتر مى‏نمود.

آن حضرت را با الفاظى همچون اصلع (طاس و بى‏مو) ، اجلح (كسى كه جلوى سر او كم مو باشد) ، انزع (مردى كه موى پيشانيش از هر دو طرف رفته) و بطين (شكم بزرگ) بسيار توصيف كرده‏اند كه ذكر آن نيز گذشت.

در كتاب فائق آمده است كه ابن عباس مى‏گويد: من زيباتر از طرفين پيشانى على (ع) نديده‏ام.شرصتان (طرفين پيشانى) از شرص و به معناى جذب و كشيدن است.گويا مو كشيده شده و جاى آن معلوم مى‏شود.آيا به وجه تسميه مو به نزعه نمى‏نگرى و نمى‏بينى لغات جذب و نزع همه از يك رشته سرچشمه مى‏گيرند؟


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, ] [ 10:53 ] [ علی ] [ ]

او بخشنده‏تر از ابرهاى پرباران بهارى بود و در اين ميدان نيز هماوردى براى او نمى‏توان سراغ كرد.شعبى در اين باره گفته است: على (ع) بخشنده‏ترين مردمان بود. معاويه سرسخت‏ترين دشمن آن حضرت، نيز گفته بود: اگر على انبارى پر از زر و اتاقى انباشته از كاه مى‏داشت، پيش از آنكه كاه را ببخشد، زر را مى‏بخشيد.بيت المال را مى‏رفت، در آن نماز مى‏گزارد و مى‏گفت: اى زرد و اى سپيد (طلا و نقره) !غير از مرا بفريبيد.

با آنكه بر همه امپراطورى اسلامى، به جز شام، فرمانروايى داشت، از خود ميراثى بر جاى نگذاشت.و جز او، كس ديگرى به مضمون آيه نجوا  عمل نكرد.از دسترنج‏خود هزار بنده را آزاد كرد و هرگز به نيازمندى پاسخ رد نگفت.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, ] [ 7:25 ] [ علی ] [ ]

اگر نظرى به زهد على بيفكنيم دچار حيرت و واماندگى خواهيم شد.مردى كه سرزمينهايى همچون عراق، فارس، حجاز، يمن و مصر، البته به جز شام، در زير حكومت اوست.همچون فقرا لباس خشن در بر مى‏كند، غذاى ناگوار مى‏خورد و مى‏گويد: اى دنيا! ديگران را فريب ده....

او پس از مرگ جز هفتصد درهم از خود به جاى نگذاشت كه آن را براى خريد خدمتكارى براى خانواده‏اش كنار گذاشته بود.اموالى را كه در بيت المال بود تقسيم مى‏كرد و آن گاه دستور مى‏داد تا آنجا را بروبند.و سپس در همان مكان نماز مى‏گزارد، به اين اميد كه آن مكان فرداى قيامت در پيشگاه خداوند شاهد و گواه او باشد.در طول زندگيش هرگز غذاى سيرى نخورد.در زهد به چنان مرتبه‏اى رسيده بود كه دنيا در نظر او كم‏بهاتر از برگ كوچكى در دهان ملخى جلوه مى‏كرد.چنانكه ابن عباس در موقع حركت‏به بصره گفت: فرمانروايى بر دنيا اسلام براى او كمتر از كفشى كه بيش از سه درهم نمى‏ارزيد، بها نداشت.جز آنكه وى مى‏خواست‏حقى را اقامه كند و باطلى را از بين ببرد.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:, ] [ 7:49 ] [ علی ] [ ]

پس از درگذشت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم گروههايى از دانشمندان يهود ونصارا براى تضعيف روحيه‏مسلمانان به مركز اسلام روى مى‏آوردند وسؤالاتى رامطرح مى‏كردند. از جمله، گروهى از احبار يهود وارد مدينه شدند وبه خليفه اول گفتند:در تورات چنين مى‏خوانيم كه جانشينان پيامبران، دانشمندترين امت آنها هستند. اكنون كه شما خليفه پيامبر خود هستيد پاسخ دهيد كه خدا در كجاست.آيا در آسمانهاست‏يا در زمين؟

ابوبكر پاسخى گفت كه آن گروه را قانع نساخت; او براى خدا مكانى در عرش قائل شد كه با انتقاد دانشمند يهودى روبرو گرديد وگفت:در اين صورت بايد زمين خالى از خدا باشد!

در اين لحظه حساس بود كه على عليه السلام به داد اسلام رسيد وآبروى جامعه اسلامى را صيانت كرد. امام با منطق استوار خود چنين پاسخ گفت:

«ان الله اين الاين فلا اين له ; جل ان يحويه مكان فهو في كل مكان بغير مماسة و لامجاورة.يحيط علما بما فيها و لا يخلو شي‏ء من تدبيره »

مكانها را خداوند آفريد واو بالاتر از آن است كه مكانها بتوانند اورا فرا گيرند. او در همه جا هست، ولى هرگز با موجودى تماس ومجاورتى ندارد. او بر همه چيز احاطه علمى دارد وچيزى از قلمرو تدبير او بيرون نيست.

حضرت على عليه السلام در اين پاسخ، به روشنترين برهان، بر پيراستگى خدا از محاط بودن در مكان، استدلال كرد ودانشمند يهودى را آنچنان غرق تعجب فرمود كه وى بى اختيار به حقانيت گفتار على عليه السلام وشايستگى او براى مقام خلافت اعتراف كرد.

امام عليه السلام در عبارت نخست‏خود (مكانها را خداوند آفريد...) از برهان توحيد استفاده كرد وبه حكم اينكه در جهان قديم بالذاتى جز خدا نيست وغير از او هرچه هست مخلوق اوست، هر نوع مكانى را براى خدا نفى كرد. زيرا اگر خدا مكان داشته باشد بايد از نخست‏با وجود او همراه باشد، در صورتى كه هرجه در جهان هست مخلوق اوست واز جمله تمام مكانها واز اين رو، چيزى نمى‏تواند با ذات او همراه باشد. به عبارت روشنتر، اگر براى خدا مكانى فرض شود، اين مكان بايد مانند ذات خدا قديم باشد ويا مخلوق او شمرده شود. فرض اول با برهان توحيد واينكه در عرصه هستى قديمى جز خدا نيست‏سازگار نيست وفرض دوم، به حكم اينكه مكانى فرضى مخلوق خداست، گواه بر اين است كه او نيازى به مكان ندارد، زيرا خداوند بود واين مكان وجود نداشت وسپس آن را آفريد.

حضرت على عليه السلام در عبارت دوم كلام خود (او در همه جا هست‏بدون اينكه با چيزى مماس ومجاور باشد) بر يكى از صفات خدا تكيه كرد وآن اين است كه او وجود نامتناهى است ولازمه نامتناهى بودن اين است كه در همه جا باشد وبر همه چيز احاطه علمى داشته باشد، وبه حكم اينكه جسم نيست تماس سطحى با موجودى ندارد ودر مجاورت چيزى قرار نمى‏گيرد.

آيا اين عبارات كوتاه وپر مغز گواه بر علم گسترده حضرت على -عليه السلام وبهره گيرى او از علم الهى نيست؟

البته اين تنها مورد نبوده است كه امام عليه السلام در برابر احبار و دانشمندان يهود در باره صفات خدا سخن گفته، بلكه در عهد دو خليفه ديگر ودر دوران خلافت‏خويش نيز بارها با آنان سخن گفته است.

ابونعيم اصفهانى صورت مذاكره امام عليه السلام را با چهل تن از احبار يهود نقل كرده است كه شرح سخنان آن حضرت در اين مناظره نياز به تاليف رساله اى مستقل دارد ودر اين مختصر نمى‏گنجد.

شيوه بحث امام على عليه السلام با افراد بستگى به ميزان معلومات وآگاهى آنان داشت. گاهى به دقيقترين برهان تكيه مى‏كرد واحيانا با تشبيه وتمثيلى مطلب را روشن مى‏ساخت.

پاسخ قانع كننده به دانشمند مسيحى

سلمان مى‏گويد:

پس از درگذشت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، گروهى از مسيحيان به سرپرستى يك اسقف وارد مدينه شدند ودر حضور خليفه سؤالاتى مطرح كردند.خليفه آنان را به حضور على عليه السلام فرستاد. يكى از سؤالات آنان از امام اين بود كه خدا كجاست. امام آتشى برافروخت وسپس پرسيد: روى اين آتش كجاست؟دانشمند مسيحى گفت: همه اطراف آن، روى آن محسوب است وآتش هرگز پشت ورو ندارد. امام فرمود: اگر براى آتشى كه مصنوع خداست طرف خاصى نيست، خالق آن، كه هرگز شبيه آن نيست، بالاتر از آن است كه پشت ورو داشته باشد; مشرق ومغرب از آن خداست وبه هر طرف رو كنى آن طرف وجه وروى خداست وچيزى بر او مخفى واز او پنهان نيست.

امام عليه السلام نه تنها در مسائل فكرى وعقيدتى، اسلام ومسلمانان ودر نتيجه خليفه را كمك مى‏كرد، بلكه گاهى نيز كه خليفه در تفسير مفردات وواژه‏هاى قرآن عاجز مى‏ماند به داد او مى‏رسيد. چنان كه وقتى شخصى از ابوبكر معنى لفظ «اب‏» را در آيه وفاكهة وابا متاعا لكم و لانعامكم سؤال كرد، وى با كمال تحير مى‏گفت:به كجا بروم اگر بدون آگاهى كلام خدا را تفسير كنم.

چون خبر به على عليه السلام رسيد فرمود: مقصود از اب، همان علف وگياه است. 

اينكه لفظ اب در زبان عربى به معنى گياه وعلف است در خود آيه گواه روشن بر آن وجود دارد، زيرا پس از آيه وفاكهة وابا بلافاصله مى‏فرمايد: متاعا لكم ولانعامكم . يعنى: اين دو، مايه تمتع شما وحيوانات شماست.آنچه مى‏تواند براى انسان مايه تمتع باشد همان «فاكهه‏» است وآنچه مايه لذت وحيات حيوان است «اب » است كه قطعا گياه وعلف صحرا خواهد بود.

داورى حضرت على (ع)در باره يك مرد شرابخوار

خليفه اول نه تنها در كسب آگاهى از مفاهيم قرآن از امام على عليه السلام استمداد مى‏جست، بلكه در احكام وفروع دين نيز دست نياز به سوى آن حضرت دراز مى‏كرد.

مردى را كه شراب خورده ماموران به نزد خليفه آوردند تا حد شرابخوارى براى او جارى سازد. وى ادعا كرد كه از تحريم شراب آگاه نبوده ودر ميان گروهى پرورش يافته كه تا آن هنگام شراب را حلال مى‏دانسته‏اند. خليفه در تكليف خود متحير ماند. فورا كسى را روانه حضور على عليه السلام كرد وحل‏مشكل را از او خواست.

امام فرمود:

بايد دو نفر از افراد موثق دست اين فرد شرابخوار را بگيرند وبه مجالس مهاجرين وانصار ببرند واز آنان بپرسند كه آيا تاكنون آيه تحريم شراب را براى اين مرد تلاوت كرده‏اند يا نه. اگر آنان شهادت دادند كه آيه تحريم شراب را بر اين مرد تلاوت كرده‏اند بايد حدالهى را براو جارى كرد واگر نه، بايد او را توبه داد كه در آينده لب به شراب نزند وسپس رها ساخت.

خليفه از دستور امام عليه السلام پيروى كرد وسرانجام آن مرد آزاد شد.

درست است كه امام عليه السلام در دوران خلافت‏خلفا سكوت كرد ومسئوليتى نپذيرفت، ولى هيچ گاه در باره‏اسلام ودفاع از حريم دين شانه خالى نكرد.

در تاريخ آمده است كه راس الجالوت (پيشواى يهوديان) مطالبى را به شرح زير از ابوبكر پرسيدونظر قرآن را از او جويا شد:

1- ريشه‏حيات وموجود زنده چيست؟

2- جمادى كه به گونه‏اى سخن گفته است چيست؟

3- چيزى كه پيوسته در حال كم وزياد شدن است چيست؟

چون خبر به امام عليه السلام رسيد فرمود:

ريشه حيات از نظر قرآن، آب است.  جمادى كه به سخن در آمده، زمين وآسمان است كه اطاعت‏خود را از فرمان خدا ابراز كردند. وچيزى كه پيوسته در حال كم وزياد شدن است‏شب وروز است. 

چنان كه از اين سخنان على عليه السلام آشكار است امام معمولا براى اثبات سخن خود به آياتى از قرآن استناد مى‏كرد واين بر استوارى سخن او مى‏افزود.

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, ] [ 8:57 ] [ علی ] [ ]

   

اخلاق نيكوى او زبانزد مردمان است.تا آنجا كه دشمنانش كه نتوانسته‏اند بر او خرده‏اى بگيرند، اين صفت را عيبى براى آن حضرت برشمرده‏اند!ياران وى در اين باره گفته‏اند: او همچون يكى از ما و در ميان ما مى‏زيست.نرم خو، و بسيار متواضع و آسان گير بود و با اين وجود ما در برابر او مانند اسيرى بوديم كه دستهايش بسته و بر بالاى سرش شمشيرى گرفته بودند و از هيبت او هراس داشتيم.


 

 

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ شنبه 27 خرداد 1391برچسب:, ] [ 8:53 ] [ علی ] [ ]

على (ع) عابدترين مردمان بود.پيشانى او به خاطر سجده‏هاى طولانيش همچون زانوى اشتر پينه بسته بود.و دعاهايى كه از او به دست ما رسيده، در اثبات اين ادعا كافى است.امام زين العابدين (ع) ، با آن عبادتهاى فراوان و طولانى، عبادت خود را بسى كوچك‏تر و كمتر از عبادت على بن ابيطالب قلمداد مى‏كرد.از شگفتى احوال آن حضرت، آن است كه در شخصيت وى صفاتى متضاد با هم جمع آمده است.از يك طرف مى‏بينيم در جنگها، تاخت و تاز مى‏كند و با هماوردان، به نبرد مى‏پردازد.، دلير مردان عرب را بر خاك و خون مى‏نشاند و قلبى سخت و خويى جنگجو داشته است، اما از سويى ديگر، با وجود دارا بودن اين خصوصيات، عابدترين مخلوقات الهى هم بوده است.شب را با نماز و عبادت و خضوع و گريه و زارى به درگاه پروردگار سپرى مى‏كرد و با آن روحيه جنگاورى در عين حال، خوش خلق‏ترين مردم و نازكدل‏ترين و نرم خوترين آنان به شمار مى‏آمد.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 25 خرداد 1391برچسب:, ] [ 11:8 ] [ علی ] [ ]

 

 

اگر به عدل او نظر شود مى‏بينيم كه او در اين عرصه نيز همتايى ندارد.ابن اثير در كتاب اسد الغابه گويد: زهد و عدالت على را نمى‏توان در ديگران سراغ كرد.پيش از اين نيز سخن مؤلف استيعاب را در اين باره در شرح منش و خلق و خوى على ذكر كرديم.به راستى درباره عدالت‏خليفه‏اى كه حتى نانى را كه از اصفهان براى او آورده بودند، و آن را مانند مالى كه تقسيم كرده بود، به هفت تكه قسمت كرد و هر قسمت را به كسى داد، چه مى‏توان گفت؟!او در تقسيم بيت المال بين خود و ديگران هيچ تفاوتى نمى‏گذاشت و بين مردم اصل مساوات را پيش چشم مى‏گذاشت.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 24 خرداد 1391برچسب:, ] [ 11:26 ] [ علی ] [ ]

 

در بردبارى و گذشت، على از همه مردمان گوى سبقت را ربوده بود.براى اثبات اين گفته، كافى است‏بالاترين مراتب حلم او را به طور اعم در رفتار با اهل جمل و به طور اخص با مروان بن حكم و عبد الله بن زبير ملاحظه كنيم.او در جنگ جمل بر مروان دست پيدا كرد.با آنكه اين شخص از دشمن‏ترين مخالفان على (ع) بود، اما على از وى درگذشت.همچنين آن حضرت بر عبيد الله بن زبير كه يكى از سرسخت‏ترين دشمنانش بود و به على آشكارا ناسزا مى‏گفت، دست‏يافت و او را اسير كرد ولى وى را مورد عفو قرار داد و به او گفت: «برو!نمى‏خواهم تو را ببينم.»و سخنى بيشتر از اين بر زبانش نراند. سعيد بن عاص نيز پس از واقعه جمل در مكه به دست على (ع) گرفتار آمد ولى آن حضرت به او سخنى نگفت و از او كناره گرفت و هيچ كس از شركت‏كنندگان در جنگ جمل و مردم بصره را مورد مجازات و قهر خود قرار نداد و منادى آن حضرت در شهر ندا مى‏داد: «هر كس كه از ميدان گريخته، تعقيب نمى‏شود.با مجروحان كارى نيست و هيچ اسيرى كشته نخواهد شد و آن كس كه سلاح خود را بر زمين گذارد امان خواهد يافت.»و دقيقا شيوه پيامبر (ص) را در فتح مكه در پيش گرفت.

در جنگ صفين ابتدا مردم شام، راه آب را بر او و يارانش بستند و ايشان را از دسترسى به آب بازداشتند.اما زمانى كه زمام جنگ به دست على و يارانش افتاد، به وى گفتند: آيا آب را بر روى سپاه شام ببنديم، همان طور كه خود آنها چنين كردند؟آن حضرت پاسخ داد: خير سوگند به خداوند«هرگز كردار آنها را در پيش نخواهم گرفت‏»و پيوسته به سپاهيانش سفارش مى‏كرد كسانى را كه از ميدان كارزار مى‏گريزند، تعقيب نكنند و مجروحى را به قتل نرسانند.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 23 خرداد 1391برچسب:, ] [ 9:24 ] [ علی ] [ ]

حکومت على علیه السلام که حکومت «عدل» بود، در حد شعار و تبلیغات دور نمى‏زد، و براى زمینه چینى و حیف و میل‏هاى بیشتر که امروز در سطح جهان و بین الملل معمول است نبوده است، بلکه وى در عمل براى جهان و اندیشمندان روشن ساخت که در زعامت آن حضرت حتى یک نفر یتیم، خود را بى‏پناه ندانسته، و با درگذشت پدر مستقیما تحت نظارت «ولى امر» و جانشین به حق انبیاء و اولیاء قرار گرفته، و آن چنان مورد لطف و عنایت مولایش قرار مى‏گیرد، که دیگران در آن عصر آرزوى یتیمى مى‏کردند! !

«ابوالطفیل» مى‏گوید: على علیه السلام در دوران حکومت خویش افراد مستمند و بى‏نوا را مورد عنایت قرار مى‏داد، روزى او را مشاهده کردم که بچه‏هاى یتیم و بى‏سرپرست را به دور خود فراخوانده، ناگاه تمام یتیمان را جمع کرده، و سفره مناسبى بازکرد، و «عسل» و سایر نیازمندى‏ها را دور هم چید، و لقمه‏هاى لذیذ و عسلى بر دهان آنان گذاشت، و این منظره آن چنان مؤثر و جالب بود که بعض اصحابش گفتند:

«لوددت انى کنت یتیما» .

: اى کاش من هم یتیم بوده، و این چنین مورد الطاف على قرار مى‏گرفتم.

و در این مورد على علیه السلام مى‏فرمایند:

«انا الهادى، انا المهدى، انا ابوالیتامى و المساکین، و زوج الارامل، و انا ملجأ کل ضعیف، و مأمن کل خائف» .

 من هادى مردم و هدایت یافته خدایم، من پدر یتیمان و بى‏چارگانم، من سرپرست زنان بیوه و پناهگاه ضعفاء و امید و پشتوانه ستمدیدگانم.

و در مورد یتیمان به پیروان امت اسلامى سفارش مى‏کنند:

«بروا ایتامکم، و واسوا فقرائکم، و ازافوا بضعفائکم.»

: به یتیمان اجتماع نیکى، و به فقراء خود مواسات، و به گروه ناتوان محبت نمائید.

و در آخرین وصیت‏هایش که پس از ضربت مسموم «ابن ملجم مرادى» لعنة الله علیه صورت مى‏گرفت فرمودند:

«الله الله فى الایتام، فلا تغبوا افواههم و لا یضیعوا بحضرتکم»

 

شما را به خدا یتیمان خود را فراموش نکنید، دهن‏هاى آنان را در انتظار غذا قرار ندهید، مواظب باشید که آنان گرسنه نمانند و حقوقشان با وجود شما تباه نگردد.

این احادیث حاکى است که امیرالمؤمنین در قول و عمل به فکر یتیمان بود، و جاى خالى پدران را بر آنان پر مى‏کرد، و نمى‏گذاشت هیچ فرزند یتیمى با فقدان والدین خود احساس نیاز و سرپرست نماید! ! بلکه وضع این گروهها بهتر از دیگران مى‏گردید! تا جایى که مقام و موقعیت اجتماعى آنان در حکومت علوى مورد غبطه و آرزوى سایر مردم قرار مى‏گرفت.

از سوى دیگر على علیه السلام به سایر مردم نیز سفارش آنان را مى‏فرمود، و یک موقعیت بى‏نظیر در اجتماع برایشان فراهم مى‏ساخت، و هنگام شهادت نیز این مسئولیت الهى را فراموش ننموده، و نیکى به آنان را براى پیروان خود توصیه فرمودند.

در کنار تنور یتیمان شهداء

در تاریخ زندگى امیرالمؤمنین علیه السلام آمده است: روزى او زنى را مشاهده کرد که او مشک آبى را به دوش گرفته و با زحمت و مشقت آن را حمل مى‏کند.

حضرت از آن بانو درخواست کرد که ظرف سنگین آب را در اختیار وى قرار دهد... على علیه السلام مشک را برداشت و از احوال زن پرسش نمود، معلوم شد شوهر وى از سربازان شهید اسلام در رکاب آن حضرت بوده است، و هزینه زندگى فرزندان شهید باعث کار آن زن و آب کشى به خانه دیگران گردیده است!

مولاى متقیان آدرس خانه او را گرفته و شب را در تمام ناراحتى به سر برد، و سحرگاه زنبیلى پر از خرما و روغن و آرد و گوشت... را به دوش گرفته، و به خانه مزبور حمل کرد، در طول راه برخى از مؤمنین درخواست کمک کردند، ولى حضرت مى‏فرمود: روز رستاخیز بار مرا چه کسى حمل مى‏کند؟!

على علیه السلام پس از در زدن و اجازه گرفتن به طور ناشناخته وارد خانه شد، و پیشنهاد فرمود: زن اجازه دهد یا او بچه‏ها را به بازى گرفته و مشغول کند، و یا به خمیر کردن و نان پختن بپردازد، زن گفت: شما بچه‏ها را مشغول کنید، من به کار خمیر کردن و پختن نان مى‏پردازم، خدا از تو راضى شود، و بین من و «على بن ابى طالب» حاکم گردد! حضرت على به فورى مقدارى گوشت را پخت و با خرما و غیره بر دهان بچه‏ها گذاشت، و هر بار لقمه‏اى را که به آنان مى‏خورانید مى‏فرمود: اى فرزندانم! على را حلال کنید!!!

چون خمیر آماده پختن گردید زن عرض کرد: اى بنده خدا تنور را روشن کن، على علیه السلام تنور را روشن نموده، و صورت مبارک خویش را بر روى شعله‏هاى آتش مى‏گرفت و مى‏گفت: بچش اى على! این جزاى کسى است که از یتیمان غفلت کند! ! در این هنگام زن همسایه وارد شد، و دید «على بن ابى‏طالب» با بچه‏هاى شهید بازى مى‏کند، و آنان را مى‏خنداند، و لقمه‏هاى لذیذ بر دهانشان مى‏گذارد، با دیدن وى او را شناخت، و خطاب به زن شهید، داد زد: واى بر تو این «امیرالمؤمنین» است که در خانه تو کار مى‏کند، و بچه‏هایت را مى‏خنداند.. .؟

زن شهید از گفتار و کردار خود احساس شرم کرد، و با عذر خواهى عرض نمود: یا امیرالمؤمنین ! من از شما شرم دارم، و نشناخته حرف‏هایى زده و تو را به کار گماردم.

على علیه السلام فرمودند: من از شما شرم مى‏کنم که تا به حال از اوضاع شما بى‏اطلاع مانده‏ام!! این بگفت و خانه آنان را موقتا ترک کرد.

این فراز از زندگى آن حضرت نشان مى‏دهد که او تا چه میزان خود را مسئول یتیمان و فرزندان «شاهد» مى‏دانست، ولى در عین حال در کنار محبت و انجام مسئولیت عاطفى، مسائل تربیتى و بازسازى اخلاقى آنان را نیز فراموش ننموده، و مى‏فرمود:

«ادب الیتیم مما تؤدب منه ولدک و اضربه مما تضرب منه ولدک»

: هم چنانچه فرزندان خود را تربیت مى‏کنید، یتیمان را نیز ادب نمائید، و به طورى که در هنگام نیاز فرزندان خویش را مى‏زنید، از یتیمان نیز غفلت نکنید (چنانچه نیاز باشد مى‏توان متوسل تنبیه مجاز شرعى شد) تا بچه‏هاى لوس بار نیایند.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 21 خرداد 1391برچسب:, ] [ 8:15 ] [ علی ] [ ]

 

در فصاحت و بلاغت، او پيشواى فصحا و سرور بلغاست.در اين باره همين بس كه گفته‏اند: گفتار على، پس از سخن پيامبر، بالاتر از كلام مخلوق و پايين‏تر از كلام خالق است.معاويه، دشمن سرسخت او، مى‏گويد: «به خدا سوگند، سنت فصاحت در قريش فقط توسط على بنيان گذاشته شد.براى هيچ يك از صحابه يك دهم يا نيمى از آن، سخن فصيح را، جمع‏آورى نكرده‏اند.بر ما قبيح است اگر بخواهيم شواهد و دلايلى درباره اثبات فصاحت على (ع) ارائه دهيم.و اين كار مانند آن است كه كسى براى اثبات روشنايى خورشيد درخشان بخواهد دليل و شاهد اقامه كند.

هيچ چيز در نزد خرد درست نمى‏نمايد اگر قرار باشد كه روز براى اثبات خود به دليل و شاهد نيازمند باشد و در اين باب چه دليلى رهنماتر از گفتارى است كه در كتابهايى همچون نهج البلاغه، و ديگر كتب از آن حضرت باقى مانده است.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ شنبه 20 خرداد 1391برچسب:, ] [ 15:25 ] [ علی ] [ ]

 

 

حضرت على (ع) از خوش فکرترین و درست‏ترین مردم در راى و اندیشه به شمار مى‏رفت.هم اوست که به عمر اشاره کرد تا تاریخ هجرى را براى مسلمانان وضع کند.و عمر را از بازگرفتن زیور آلات خانه کعبه بازداشت.هنگامى که یرانیان آماده شده بودند تا بر کشور اسلامى یورش برند امیرالمؤمنین بود که به خلیفه گفت: به تنهیى نزد یرانیان روانه نشود! زیرا اگر آنان او را ببینند نمى‏شناسند و خواهند گفت: ین مرد سردار عرب است و اگر بر او دست‏یابید و او را بکشید، همه اعراب را از بین مى‏برید.و ین اندیشه حرص یشان را بر تو سخت‏تر مى‏گرداند و باعث‏شدت عمل آنان مى‏شود.وى همچنین به عمر پیشنهاد کرد، به خاطر ینکه مبادا رومیان و حبشیان جرئت‏حمله پیدا کنند، مردم شام و مردم یمن را بدین جنگ روانه مکن و نیز مردم مکه و مدینه را حرکت مده، تا مبادا اعراب از گوشه و کنار بر تو بشورند.على بود که مى‏فرمود: پیروزى در جنگ بسته به زیادى افراد نیست، بلکه وابسته به بصیرت و تیزهوشى است.او به عمر گفت: به جاى فرستادن لشگر از شام و یمن، لشگرى را از بصره گسیل دارد تا برخى از آنان مراقب زنان و فرزندان و دسته دیگر مراقب مردم اهل کتاب آن شهر باشند تا مبادا شورش کنند و عده دیگرى را به طرف برادرانشان، براى کمک به میدان نبرد بفرستند.عمر نیز ین پیشنهاد را پذیرفت.در زمان عثمان نیز حضرت على (ع) از هر گونه کمک فکرى به او مضیقه نمى‏کرد و اگر عثمان به اجراى آنها تن درمى‏داد، صلاح و سلامت‏خود را تضمین کرده بود.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ شنبه 20 خرداد 1391برچسب:, ] [ 8:46 ] [ علی ] [ ]


 

 

دلائل و شواهد پيشگامى على-عليه السلام-در متون اسلامى به قدرى فراوان است كه بيان همه آنها از حد گنجايش اين كتاب بيرون است ولى به عنوان نمونه تعدادى از آنها را ذيلا مى‏آوريم:

الف-پيش از همه، خود پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم به پيشقدم بودن على-عليه السلام-تصريح كرده و در ميان جمعى از ياران خود فرمود:

«نخستين كسى كه در روز رستاخيز با من در كنار حوض(كوثر)ملاقات مى‏كند پيشقدمترين شما در اسلام، على بن ابى طالب است‏» .

ب-دانشمندان و محدثان نقل مى‏كنند:

حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم روز دوشنبه به نبوت مبعوث شد و على-عليه السلام-فرداى آن روز(سه شنبه)با او نماز خواند  .

ج-امام در خطبه‏«قاصعه‏»مى‏فرمايد: «آن روز اسلام جز به خانه پيامبر و خديجه راه نيافته بود و من سومين نفر آنها بودم.نور وحى و رسالت را مى‏ديدم، و بوى نبوت را مى‏شنيدم‏» .

د-امام در جاى ديگر از سبقت‏خود در اسلام چنين ياد مى‏كند: «خدايا من نخستين كسى هستم كه به سوى تو بازگشت، و پيام تو را شنيد و به دعوت پيامبر پاسخ گفت و پيش از من جز پيامبر اسلام كسى نماز نگزارد» .

ه-على-عليه السلام-مى‏فرمود:

«من بنده خدا و برادر پيامبر و صديق اكبرم، اين سخن را پس از من جز دروغگوى افتراء ساز، نمى‏گويد، من هفت‏سال پيش از مردم با رسول خدا نماز گزاردم‏»  .

و-عفيف بن قيس كندى مى‏گويد:

من در زمان جاهليت‏بازرگان عطر بودم.در يكى از سفرهاى تجارتى وارد مكه شدم و مهمان عباس[يكى از بازرگانان بزرگ مكه]شدم، در يكى از روزها در مسجد الحرام در كنار عباس نشسته بودم، در اين هنگام كه خورشيد به اوج رسيده بود، جوانى به مسجد در آمد كه صورتش همچون قرص ماه نورانى بود، نگاهى به آسمان كرد و سپس رو به كعبه ايستاد و شروع به خواندن نماز كرد، چيزى نگذشت كه نوجوانى خوش سيما به وى پيوست و در سمت راست او ايستاد.سپس زنى كه خود را پوشانده بود، آمد و در پشت‏سر آن دو نفر قرار گرفت و هر سه با هم مشغول نماز و ركوع و سجود شدند.

من[از ديدن اين منظره كه در مركز بت پرستان، سه نفر آيين ديگرى غير از مرام بت پرستى را برگزيده‏اند]در شگفت ماندم، رو به عباس كرده و گفتم: حادثه بزرگى است! او نيز اين جمله را تكرار كرد و افزود: آيا اين سه نفر را مى‏شناسى؟گفتم: نه.گفت: نخستين كسى كه وارد شد و جلوتر از هر دو نفر ايستاد، برادرزاده من محمد بن عبد الله صلى الله عليه و آله و سلم، و دومين فرد، برادرزاده ديگر من على بن ابى طالب-عليه السلام-، و سومين شخص همسر محمد است.و او مدعى است كه آيين وى از طرف خداوند نازل شده است و اكنون در روى زمين، جز اين سه نفر كسى از اين دين پيروى نمى‏كند  .

اين قضيه بخوبى نشان مى‏دهد كه در آغاز دعوت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم غير ازهمسرش خديجه، تنها على-عليه السلام-آيين او را پذيرفته بوده است.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 17 خرداد 1391برچسب:, ] [ 8:19 ] [ علی ] [ ]

 

چون به شجاعت و دلاورى آن حضرت كه زبانزد همگان است‏بنگريم، درمى‏يابيم كه او از سن بيست‏سالگى يا اندكى بيشتر در جنگها مباشرت داشته، و حال آنكه با جنگاوريى كه على (ع) از خود به نمايش گزارد، نام شجاعان پيش از خود را به بوته فراموشى سپرد و نيز نام دلاوران پس از خود را از صفحه گيتى پاك كرد.خواهيم ديد كه على (ع) در شجاعت‏بر تمام مردم برترى دارد، اين امر آن‏چنان بديهى و روشن است كه سخن گفتن و ايراد شواهد براى اثبات آن بر انسان زشت و قبيح جلوه مى‏كند. آنچه على در جنگ كرد، تا روز قيامت‏به عنوان ضرب المثل به جاى خواهد ماند.براى اثبات شجاعت آن حضرت همين قدر كافى است كه وى در هيچ ميدانى از دشمن گريزان نشد و خود را در مقابل لشگريان آنان نباخت و با كسى گرم كارزار نشد، مگر آنكه او را بكشت و هرگز ضربه‏اى بر دشمن وارد نكرد كه بخواهد دومين ضربه را نيز بر او بزند. ضربات او بس سهمناك بود.هرگز از پيش دشمنى نمى‏گريخت.چون به مبارزه‏اى فراخوانده مى‏شد باك نمى‏داشت.اينها همه از امور حيرت‏آورى است كه جز براى پسر ابو طالب فراهم نشد.و چه بسا كه بتوان شجاعت وى را بيش از اينها مورد توصيف قرار داد.او خود مى‏فرمود: «با كسى به نبرد نپرداختم مگر آنكه من و او در ميدان بوديم.»يكى از موارد افتخار اعراب، ايستادگى در برابر على (ع) در صحنه‏هاى پيكار بود.آنان و دار و دسته‏شان افتخار مى‏كردند كه على (ع) با ايشان به جنگ پرداخته است.حى بن احطب سيد قبيله بنى نضير يكى از كسانى است كه‏بر اين امر باليده و گفته است: «اينها كشتگانى شريف به دست انسانى شريفند.»خواهر عمرو بن عبدود در شعرى كه در رثاى برادرش سروده است، به كشته‏شدن وى به دست على (ع) مى‏بالد.هنگامى كه حسان در يكى از سروده‏هايش به قتل عمرو بن عبدود باليد، يكى از مردان قبيله بنى عامر در جواب او اشعارى گفت كه برخى از ابيات آن چنين است:

1.دروغ گفتيد و به خانه خدا سوگند كه ما را نكشتيد اما به خاطر تيغ برنده على (ع) بر خود بباليد 2.به شمشير پسر عبد الله يعنى احمد در جنگ و به پنجه نيرومند على (ع) بدين حال دست‏يافتند، پس كوتاه كنيد 3.على است آنكه در فخر مقامى والا دارد پس بيهوده ادعا مكنيد و پست و كوچك شويد (گم شويد)

مشركان كارزار على (ع) را مورد ستايش قرار مى‏دادند و آن را افتخارى براى على به شمار مى‏آوردند و با اين وجود، علت افتخار ايشان، تنها آن بود كه على كشنده آنهاست.مسافع بن جمحى در سوگ عمرو و كشته شدن او به دست امير المؤمنين (ع) شعرى سروده كه يكى از ابيات آن چنين است:

على پيروز شد و من به مانند اين افتخار دست نيافته و با مردى چنين قدرتمند روبه‏رو نشده بودم

هبيرة بن ابى وهب در رثاى عمرو و قتل او به دست على (ع) چنين مى‏سرايد:

از تو اى على، اين دليرى كه در ميدان به خرج دادى در جاى ديگرى نديدم و من بر نجد مقدم، همچون پيرى متوقف شدم.

به چه پيروزى شگفتى دست‏يافتى كه همين براى فخر تو بس است و تا زمانى كه زنده‏اى از خوارى و زبونى در امان مى‏مانى.

سعيد بن عاص نيز به على (ع) باليد و گفته است: من خوشحال نيستم جز آنكه مى‏بينم كشنده پدرم پسر عموى او يعنى على بن ابى طالب است.

همچنين پدر على (ع) وى را در زمانى كه كودكى بيش نبود، در واقعه شعب ابو طالب، در بستر پيامبر خوابانيد و آن حضرت (ع) با طيب خاطر به استقبال خطرى بس بزرگ رفت.

شجاعت والاى آن حضرت را همچنين مى‏توان شب هجرت پيامبر از مكه به مدينه، ملاحظه كرد.وى بدون هيچ ترس و نگرانى خود را در معرض خطرى عظيم قرار داد.در حالى كه مردان مكه خانه پيامبر را به محاصره خود درآورده بودند، تا كسى را كه در بستر خفته است‏به قتل برسانند.

شجاعت ديگر او در زمانى است كه پس از هجرت پيامبر كه به همراه فواطم (فاطمه بنت اسد، فاطمه دختر پيغمبر، و فاطمه دختر حمزه) آشكارا از مكه به طرف مدينه در حركت‏شد و او را در اين سفر به جز ابن ام ايمن و ابو واقد ليثى كه آنان نيز در مقابل جماعت قريش كارى از دستشان برنمى‏آمد، كس ديگرى همراهى نمى‏كرد.در اين حال با هشت تن از سواران قريش برخوردند كه پيشاپيش آنان جناح برده حرب بن اميه قرار گرفته بود.جناح در حالى كه بر اسب سوار بود با شمشير بر على (ع) حمله برد، آن حضرت پياده بود و از ضربت او جا خالى كرد و چون جناح از طرف كتف خم شده بود آن حضرت با ضربتى سنگين او را به دو نيم كرد، آن چنان كه آن ضربت تا كوهه زين اسب وى رسيد و آن را شكافت و باقى مشركان با ديدن اين صحنه هر يك پا به فرار گذاشتند.

در روز بدر، آن حضرت وليد بن عتبه را كشت و در كشتن عتبه و گروهى از سران مشركان شركت و دخالت داشت.روايت كرده‏اند كه على (ع) نيمى از كشتگان يا بيشتر آنان را به تنهايى به ديار عدم فرستاد و نيم ديگر را باقى مسلمانان به همراهى ملائكه مسومين به قتل رساندند.

در روز احد، آن حضرت مطابق با صحيح‏ترين روايات، پرچمداران مشركان را كه گفته‏اند هفت‏يا نه تن بوده‏اند به قتل رساند و مشركان با به قتل رسيدن آنها از معركه جنگ گريزان شدند.به طورى كه اگر تيراندازان از فرمان پيامبر اكرم (ص) سرپيچى نمى‏كردند، جنگ به سود مسلمانان پايان مى‏يافت.تمام كسانى كه در اين روز از لشگر مشركان به قتل رسيدند، بيست و هشت تن بودند كه هجده تن آنان را على (ع) كشته بود و وقتى كه مسلمانان، به جز اندكى از آنها، متوارى شدند، على (ع) در كنار پيامبر باقى ماند و از وجود آن حضرت (ص) محافظت كرد و هرگاه مشركان، بر او يورش مى‏بردند پيامبر وى را آگاه مى‏كرد و على (ع) آنان را پراكنده مى‏ساخت.وى چنان از مشركان كشت كه جبرئيل از آن در شگفت‏شد و گفت: «اى پيامبر!اين طريق يارى كردن است‏»و آن گاه ندا داد (شمشيرى مانند ذوالفقار و مردى همچون على (ع) نيست.)

در واقعه خندق، هنگامى كه عمرو بن عبدود و همراهان او پيشروى مى‏كردند و از خندق گذشتند، على (ع) به همراه تنى چند از مسلمانان آمدند تا شكافى را كه مشركان براى پيشروى از آن استفاده كرده بودند، مسدود كنند.هيچ كس از مسلمانان، به جز على (ع) ، بر انجام اين كار بى‏باك نبود.وقتى عمرو همنبردى براى خود طلبيد، همه مسلمانان به هراس افتادند و در پاسخ به عمرو خاموش ماندند.گويى بر بالاى سر آنان پرنده مرگ به پرواز درآمده بود.عمرو با ديدن اين وضع شروع به توبيخ و سرزنش آنان كرد.پيامبر خطاب به مسلمانان فرمود: چه كسى به نبرد با عمرو خواهد رفت؟و هر كس با عمرو به نبرد پردازد، خداوند ورود به بهشت را براى او تضمين مى‏كند.كسى برنخاست جز على (ع) و گفت: اى پيامبر (ص) من با عمرو نبرد خواهم آزمود.اما پيامبر به او فرمود: بنشين!او عمرو است.پيامبر سه مرتبه ديگر همنبردى براى عمرو درخواست كرد و بار سوم به على گفت: «اگر چه او عمرو است اما تو مى‏توانى به جنگ او بروى.»على (ع) در جنگ با عمرو بر او دست‏يافت و او را كشت.با كشته شدن عمرو كسانى كه همراه وى از خندق گذر كرده بودند متوارى شدند.على (ع) به تعقيب آنان پرداخت و بعضى از آنها را به ديار عدم رهسپار كرد و با اين كار خود هيبت مشركان را در هم كوبيد و«خداوند كافران را با همان خشم و غضبى كه به مؤمنان داشتند، بدون آنكه به غنيمتى دست‏يابند، بازگرداند و خدا خود جنگ را (به واسطه وجود على (ع) ) از مؤمنان كفايت فرمود».  

بقیه در ادامه مطلب


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ سه شنبه 16 خرداد 1391برچسب:, ] [ 7:23 ] [ علی ] [ ]

 

 


.................................

روز مرد رو به مرد راستینی که مقام زیبای مردانگی رو درک کرده تبریک میگم

روزت مبارک

 ...............................

تبریک به کسی که نمی دانم از بزرگی اش بگویم یا مردانگی، سخاوت، سکوت، مهربانی و... بسیار سخت است

پدرم روزت مبارک

 

..............................

 

در میـــان کعـبه جـان ، پـرتـو حق جلــوه¬گر شــد

 

فاطمه بنت اســد هم ، صــاحب زیبـا پسر شــد

 

کعبه آن شب ، غـرقـه در نـور دل افـروز خـدا بـود

 

آسمان کعبه گویی ، مظــهر صــدها گهـــر شــد

عطــر جـانبخش بهشـتی در فضــای کعبه¬ پیچید

تا کـه میـــلاد ســعید مـرتضی فخــر بشــر شــد

مـژده میـــلاد مـولا ، می¬کنــــد از غم رهـــــــایم

زین بشارت کام امّت ، مملو از شهد و شکر شـد

..............................


 

علی پا به این دنیا گذاشت و قلب عاشقان را محسور کرد. و همگان را با انسانی آشنا کرد که پدر تمامی آفریدگان پروردگارش لقب گرفت  روز پدر مبارک

............................


 آن شهنشاهی که بحر لا فتی را گوهر است

شحنه دشت نجف شاه ولایت، حیدر است

ذات پاک مرتضی را با کسی نسبت مکن

زانکه این آب حیات از چشمه سار دیگر است

معنی قول علی بابها آسان مدان

کاین سخن را صدجهان معنی به هر باکی در است

سرسبحانی که پنهانست در نادعلی

هم به معنی مظهرش او هم به معنی مظهر است


...........................

وز تولد حضرت علی تنها روز پدر نیست ...


روز بزرگداشت مقام مردانگی و انسانیته ...

و اون گنجی یه که هر کسی نمی تونه دارای اون باشه ...

روز موجودی با محبت به نام پدر ..

پدر عزیزم روزت مبارک

 

.....................................
 

 

 

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 14 خرداد 1391برچسب:, ] [ 8:16 ] [ علی ] [ ]

 

پیشاپیش میلاد با سعادت اولین اختر امامت و ولایت ، مولی الموحدین ، حضرت علی علیه السلام

و فرار رسیدن روز پدر بر تمامی مسلمین جهان علی الخصوص پدران عزیز و گرامی تبریک و تهنیت باد

کارت های زیبای تبریک به مناسبت روز پدر و تولد حضرت علی (ع)

کارت های زیبای تبریک به مناسبت روز پدر و تولد حضرت علی (ع)

 

مکه پر شور و شعف/ کعبه می گیرد شرف
قبله را قبله نما/ آمده میر نجف

 

 ای تو کعبه را نگین/ یا امیر المؤمنین
ای تو خلقت را پدر/ وی خلائق را امین
کن نظر ز روی لطف/ به تمام پدران
روز سیزده رجب/ ای امیر مؤمنان

 

 

ای تکیه گاه محکم من، ای پدر جان / ای ابر بارنده ی مهر و لطف و احسان
ای نام زیبایت همیشه اعتبارم / خدمت به تو در همه حال، هست افتخارم


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ شنبه 13 خرداد 1391برچسب:, ] [ 8:20 ] [ علی ] [ ]

 

 

 

قالَ علیٌّ ( علیه السّلام ) :

  • هیچ دشمنی برای انسان٬ ستمگرتر از نفس او نیست.

منبع : غرر الحکم٬ ج ٢ / فصل ٨۶ (لا)٬حدیث٣٢۴ .

 

  • بنده ی شهوت اسیری است که از اسارت رهایی نخواهید یافت.

منبع  غرر الحکم٬ ج ٢ / فصل ۵۵ ٬ حدیث١۵.


 

  • خوشا به حال آن که همیشه خدا را در نظر داشته و از گناه خویش بیمناک باشد.

منبع : غرر الحکم٬ ج ٢ / فصل ۴۶ (طوبی)٬ حدیث٣.

 

  • هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

منبع : غرر الحکم٬ ج ٢ / فصل٧٧ ٬(مَن)٬حدیث۹-١۴۴٨.

 

  • نفوس خویش را به ترک عادت ها رام کنید.

منبع : غرر الحکم٬ ج ١/فصل٣٢ ٬ حدیث٣٨.

 

  • خشم وغضب صاحبش را هلاک می کند و زشتی های او را آشکار می سازد.

منبع : غرر الحکم٬ ج ١/فصل١ ٬حدیث ١٧٣٨.

 

  • کسی که نهان و آشکار٬ و کردار وگفتارش تفاوتی نکند٬ به راستی امانتش را ادا و عبادتش را خالص کرده است.

منبع : نهج البلاغه فیض الاسلام٬ص٨٨۴ ٬نامه ٢۶.

 

  • زبان عاقل در پشت قلب او جای دارد و قلب احمق پشت زبان اوست.

منبع : نهج البلاغه فیض الاسلام٬ص١١٠۶ ٬کلمات قصار٬ شماره٣۹.

 

  • هیچ بنده ای مزه ی ایمان را نمی چشد٬ تا دروغ را- شوخی باشد یا جدّی-مطلقاً ترک کند.

منبع : اصول کافی٬ج٢/ص٣۴٠ ٬ حدیث ١١.

 

  • بد ترین شما کسانی هستند که سخن چینی می کنند و میان دوستان جدائی می افکنند وبرای افراد پاکدلمن عیب جوئی می کنند.

منبع : اصول کافی٬ج٢/ص ٣۶۹ ٬ حدیث٣.

 

  • از مجادله و ستیزه جویی بپرهیزید٬زیرا این دو دل ها را نسبت به برادران دینی بیمار [و مکدّر] می کند وبذر نفاق٬بر این دو پرورش می دهد.

منبع : اصول کافی٬ج٢/ص ٣٠٠ ٬حدیث١.

 

  • بدترین مردم کسی است که عیوب مردم را دنبال کند٬ در حالی که نابینای عیوب خود است.

منبع : غررالحکم ج١ /فصل۴١ (شرّ)٬ حدیث۶٧.

 

  • از گمان بد دوری کن٬ زیرا بد گمانی عبادت را از بین می برد و گناه [انسان ]را بزرگ می سازد.

منبع : غررالحکم ج١ /فصل ۵(ایاک)٬حدیث

 

  • مسائل مربوط به برادر دینی خود را بر بهترین وجهه حمل کن٬ نگر آنکه حجت ودلیلی برای تو پیدا شود که راه توجیه را بر تو ببندد.

منبع : اصول کافی٬ج٢/ص٣۶٢ ٬حدیث٣.

 

  • ای مردم‼ از دو چیز بیشتر از هر چیز بر شما بیمناکم: متابعت از هوای نفس وآرزو های دور و دراز .پیروی از هوای نفس٬ انسان را از مسیر حقّ باز می دارد وآرزوی دور ودراز آخرت را از یاد می برد.

منبع : نهج البلاغه فیض الاسلام٬ص ١٢٧ ٬ خطبه۴٢.

 

  • آن کسی که نهی ازمنکر را با دل و زبان و دست ترک کند٬ پس او مرده ای است در میان زندگان.

منبع : وسائل الشیعه٬ جلد١١.

 

  • شجاعترین مردم کسی است که بر تمایلات نفسانی خویش پیروز شود.

منبع : سفینه البحر٬جلد٢.

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:, ] [ 8:19 ] [ علی ] [ ]

 

امام علی

 

سوم ـ رسیدگى به جوانان

 

 تهیّه پیراهن بهتر براى جوان

روزى امـام عـلى عـلیـه السـّلام بـا یـكـى از كـارگـران منزل به نام قنبر به بازار رفته و دو عدد پیراهن، یكى به دو درهم، و دیگرى به سه درهم خرید.

پیراهن نو و بهتر را به قنبر داد كه بپوشد، و خود پیراهن ساده را پوشید.

قنبر گفت :مولاى من، بهتر است كه پیراهن بهتر را شما بپوشید.

حضرت امیرالمؤ منین على علیه السّلام فرمود :تـو جـوانـى و باید لباس خوب بپوشى، و سنّ من بالاست باید لباس ‍ ارزانتر داشته باشم من از پیامبر صلى الله علیه و آله شنیدم كه فرمود :از طـعـامـى كـه مـى‌خـورید به غلامانتان بدهید، و از لباسهائى كه مى‌پوشید به آنها بپوشانید.

مـن از خـداى خـود خـجـالت مـى‌كـشـم كه پیراهن نو را خودم، و كهنه را به تو بپوشانم


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:, ] [ 10:40 ] [ علی ] [ ]

 

امام علی

دوم ـ رسیدگى به یتیمان

 

1ـ خنداندن یتیمان

قنبر مى گوید: روزى امـام عـلى عـلیه السّلام از حال زار یتیمانى آگاه شد، به خانه برگشت و برنج و خـرمـا و روغـن فـراهـم كـرده در حـالى كـه آن را خـود بـه دوش كـشـیـد، مـرا اجـازه حمل نداد، وقتى به خانه یتیمان رفتیم غذاهاى خوش طعمى درست كرد و به آنان خورانید تا سیر شدند. سـپـس بـر روى زانـوهـا و دو دسـت راه مـى رفـت و بـچـّه ها را با تقلید از صداى بَع بَع گوسفند مى‌خنداند، بچّه ها نیز چنان مى‌كردند و فراوان خندیدند. سپس از منزل خارج شدیم.

گفتم: مولاى من، امروز دو چیز براى من مشكل بود.

اوّل: آنكه غذاى آنها را خود بر دوش مبارك حمل كردید.

دوم  آنكه با صداى تقلید از گوسفند بچّه‌ها را مى‌خنداندید.

امام على علیه السّلام فرمود :اوّلى براى رسیدن به پاداش، و دوّمـى بـراى آن بـود كـه وقـتـى وارد خـانه یتیمان شدم آنها گریه مى‌كردند، خواستم وقتى خارج مى‌شوم، آنها هم سیر باشند و هم بخندند.  

2ـ رسیدگى به محرومان

امـام عـلى عـلیـه السـّلام رسـیـدگـى بـه مـحـرومـان را تـنـهـا بـا دستورالعمل و فرمان انجام نمى‌داد، بلكه شخصا به رفع مشكلات مردم مى‌پرداخت .نـان و خـرمـا را درون زنـبـیـل مـى گـذاشـت و بـا دوش مـبـارك حمل مى كرد و به فقراء مى‌رساند

اصحاب و یاران مى گفتند: یا اَمیرالمُؤ مِنین، نَحنُ نَحمِلهُ؛  یا امیرالمؤ منین علیه السّلام ما این بار را بر مى داریم.

حضرت پاسخ مى داد كه :رَبُّ العَیالِ اَحَقُّ بِحَملِهِ؛ رهبر امّت سزاوارتر است كه بردارد

 

3ـ پرهیز از اخلاق پادشاهان

امام على علیه السّلام به تنهائى در بازار قدم مى زد، و مردم را ارشاد مى فرمود.

هـرگـاه عـدّه‌اى در اطـراف آن حـضـرت یـا پشت سر او راه مى‌رفتند یا جمع مى‌شدند، مى‌ایستاد و مى‌فرمود: كارى دارید؟

مى گفتند :دوست داریم با شما باشیم و با شما راه برویم .

حضرت امیرالمؤ منین على علیه السّلام مى‌فرمود :اِنصَرِفُوا وَ ارجِعُوا؛ بروید و به راه خود بازگردید زیرا اینگونه رفتارها "مَفسَدَةً لِلقُلُوب" قلب ها را فاسد مى كند

 

4ـ سر زدن به خانواده‌هاى شهداء و رفع مشكلات آنها

 ابن شهر آشوب از عبدالواحد بن زید نقل مى كند كه: روزى در كـنـار كـعـبـه بـه عـبـادت مـشـغـول بـودم ، دختر كوچكى را دیدم كه خدا را به حقّ امیرالمؤ منین على علیه السّلام سوگند مى‌دهد، و نام و شخصیّت امام على علیه السّلام را در قالب الفاظ و عباراتى زیبا بیان مى‌دارد. شگفت زده شدم، پیش رفتم و پرسیدم :اى دختر كوچك ، آیا تو خودت على علیه السّلام را مى شناسى؟

پاسخ داد: آرى چـگونه على را نمى‌شناسم در حالیكه از آن روز كه پدرم در صفّین به شهادت رسید و مـا یـتـیـم شـدیـم ، عـلى عـلیـه السـّلام هـمـواره از مـا حال مى‌پرسید و مشكلات ما را برطرف مى‌كرد. روزى من به بیمارى آبله دچار شدم ، و بینائى خود را از دست دادم .مادر و خانواده‌مان سخت ناراحت بودند، كه حضرت امیرالمؤ منین على علیه السّلام به خانه ما آمد، مادرم مرا نزد امام على علیه السّلام برد و ماجرا را تعریف كرد.

حـضـرت امـیـرالمـؤ مـنـیـن عـلى عـلیـه السـّلام آهى كشید و شعرى خواند و دست مبارك را بر صـورت مـن كـشـید. فورا چشمان من بینا شد و هم اكنون به خوبى اجسام را از فاصله هاى دور مى‌بینم، آیا مى شود على علیه السّلام را نشناخت ؟

 

5ـ كمك به یتیمان و همسران شهداء

روزى امیرالمؤمنین دید زنى مشك آبى به دوش گرفته مى‌برد،

امام على علیه السّلام مشك آب را از او گرفت و به محلّى كه زن مى‌خواست آورد،

آنگاه از حال زن پرسید.

زن گفت: على بن ابیطالب علیه السّلام شوهر مرا به بعضى از مرزهاى نظامى فرستاد و در آنجا كـشـتـه شـد، چـند طفل یتیم براى من گذاشت و احتیاج مرا وادار كرده است تا براى مردم خدمت كنم كه خود و اطفالم را تأمین نمایم.

حضرت امیرالمؤمنین على علیه السّلام از آنجا بازگشت .سپس زنبیلى كه در آن طعام بود برداشت و قصد خانه زن كرد. بعضى از یارانش گفتند :بگذارید ما ببریم.

فرمود: كیست كه بار مرا در قیامت بردارد؟ چون به در خانه زن رسید، زن پرسید:

كیست كه دَر مى‌زَنَد ؟

فـرمـود: هـمـان بـنده خدا هستم كه دیروز مشك آب را براى تو آوردم، در را باز كن براى بچّه‌هایت طعام آورده‌ام.

زن گفت :خدا از تو راضى باشد و میان من و على بن ابیطالب حكم كند، سپس در را باز كرد.

امام على علیه السّلام داخل شد، فرمود :من كسب ثواب را دوست دارم، مى‌خواهى تو خمیر كن و نان بپز و من بچّه‌ها را آرام كنم و یا من خمیر كنم و تو آنها را آرام كنى؟

زن گفت :من به نان پختن آگاهترم و شروع به خمیر گرفتن كرد.

حـضـرت امـیـرالمـؤ مـنـیـن عـلى عـلیـه السـّلام گـوشـت را آمـاده كرد و لقمه لقمه به دهان اطفال گوشت و خرما مى گذاشت و به هر یك مى‌فرمود: على را حلال كن، در حقّ تو كوتاهى شده است.

چون خمیر آماده شد، زن گفت :بنده خدا تنور را آتش كن.

امام على علیه السّلام تنور را آتش كرد. حرارت شعله به چهره آن حضرت مى رسید و مى‌فرمود: بـچـش حـرارت آتـش را، ایـن سـزاى كـسـى اسـت كـه از زنـان بـیـوه و اطفال یتیم بى خبر باشد.

در ایـن مـیان زنى از همسایه داخل خانه شد، كه امیرالمؤ منین علیه السّلام را مى‌شناخت به زن صاحب خانه گفت:

واى بر تو این كیست كه براى تو تنور را آتش مى‌كند؟

زن جواب داد :مردى است كه به اطفال من رحم كرده است.

زن همسایه گفت :واى بر تو این امیرالمؤ منین على بن ابیطالب علیه السّلام است.

آن زن چون حضرت امیرالمؤ منین على علیه السّلام را شناخت پیش دوید و گفت:

واحَیائِى مِنكَ یا اَمِیرَالمُؤمنین؛ اى امیرمؤ منان از شرمندگى آتش گرفتم، مرا ببخشید

امام على علیه السّلام فرمود: بَل واحَیائِى مِنكَ یا اَمَةَ اللّه فیما قَصُرتَ فِى حِقِّكَ؛ بلكه من از تو شرمنده‌ام، اى كنیز خدا، در حقّ تو كوتاهى شده است.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:, ] [ 9:38 ] [ علی ] [ ]

 

امام علی

اول: عدالت اجتماعى

1ـ عدالت در رفتار اجتماعى

در روزگـار خـلافـت خـلیفه دوّم ، شخصى ادعائى نسبت به حضرت امیرالمؤ منین على علیه السّلام داشت و بنا شد در حضور خلیفه رسیدگى شود.

مدّعى حاضر شد و خلیفه خطاب به امام على علیه السّلام گفت :اى اباالحسن در كنار مدّعى قرارگیر تا حل دعوا كنم .

در این هنگام  آثار ناراحتى را در سیماى حضرت امیرالمؤ منین على علیه السّلام هویدا شد و خلیفه با دیدن آن بر چهره‌ی امیر مومنان گفت :اى على! از اینكه تو را در كنار دشمن قرار دادم ناراحتى؟

امام على علیه السّلام فرمود :نه بلكه از آن جهت كه در رفتارت نسبت به ما دو نفر عدالت را رعایت نكردى نگران شدم، زیرا او را با نام صدا كردى و مرا با كنیه و لقب (ابوالحسن) خواندى ، ممكن است طرف دعوا نگران شود.

 

2 ـ احترام به شخصیّت انسانها

 

          الف ـ عذر خواستن از پیادگان

           حـضـرت امـیـرالمـؤ مـنین على علیه السّلام سواره به راهى مى رفت و جمعى از مردم كوفه براى پاس داشتن حرمت امام على علیه السّلام پیاده به دنبالش روان بودند.

امام رو به آنان كرد و پرسید :آیا كارى دارید؟

پاسخ دادند: نه، دوست داریم بدنبال شما بیائیم .

حضرت امیرالمؤ منین على علیه السّلام فرمود :بـرگـردیـد، زیرا همراهى پیاده با سواره مایه ذلّت و خوارى پیادگان و غرور و تباهى سواره خواهد شد.

امام على علیه السّلام به بزرگ قبیله شبامیان فرمود :

ارجَع ، فَإِنَّ مَشیَ مِثلِكَ مَعَ مِثلِی فِتنَةٌ لِلوَالِی ، وَمَذَلَّةٌ لِلمُؤ مِنِ.

بـاز گـرد، كـه پـیـاده رفتن رییس قبیله‌اى چون تو پشت سر من، موجب انحراف زمامدار و زبونى مؤمن است.

 

          ب ـ نكوهش از آداب جاهلى ذلّت‌بار

           بـسـیـارى از پـادشـاهـان و قـدرتـمـنـدان در طـول تـاریـخ مـردم را وادار مـى كردند كه در بـرابـرشان به خاك بیافتند، كُرنش كنند، خم شوند، و انواع ذلّت‌پذیرى‌ها را برخود هموار كنند.

وقـتى حضرت امیر المؤ منین على علیه السّلام براى رفتن به صفّین به شهر "انبار" رسید دیـد كه مردم شهر تا امام على علیه السّلام را دیدند از اسبها پیاده شده، و در پیش روى آن حضرت شروع به دویدن كردند.

حضرت امیرالمؤ منین على علیه السّلام علّت را پرسید.

گفتند :یك رسم محلّى است كه پادشاهان خود را اینگونه احترام مى‌كردیم .

امام على علیه السّلام ناراحت شد و فرمود:

وَ اللّهِ مَا یَنتَفِعُ بِهذَا اُمَرَاؤُكُم !وَ إِنَّكُم لَتَشُقُّونَ عَلَى اءَنفُسِكُم فِى دُنیَاكُم، وَتَشقَونَ بِهِ فِى آخِرَتِكُم .وَ مَا اَخسَرَ المَشَقَّةَ وَرَاءَهَا العِقَابُ، وَ اَربَحَ الدَّعَةَ مَعَهَا الاَْمَانُ مِنَ النَّارِ!

بـه خـدا سـوگـنـد! كه امیران شما از این كار سودى نبردند، و شما در دنیا با این كار خود را بـه زحـمـت مـى‌افكنید، و در آخرت دچار رنج و زحمت مى‌گردید، و چه زیانبار است رنجى كه عذاب در پى آن باشد، و چه سودمند است آسایشى كه با آن امان از آتش جهنّم باشد.

امام علی

3ـ اصلاحات اجتماعى (شكست نظام طبقاتى)

بر اساس آیه 13 حجرات: یا ایُّهَا النّاس اِنّا خَلَقناكُم مِن ذَكَرٍ وَ اُنثى؛ اى مـردم مـا شـمـا را از یـك مـرد و زن آفـریـدیم ، پس همه انسانها، نژادها، قبیله‌ها با هم برابرند.

رسول گرامى اسلام علیه السّلام با همه بگونه‌اى مساوى برخورد مى كرد.

امـّا خـلیـفـه اوّل و خـلیـفـه دوّم و خـلیـفـه سـوم بـه سـنـّت رسـول خـدا صلى الله علیه و آله عمل نكردند، و انواع تبعیضات در تقسیم مدیریّت ها، و توزیع بیت المال صورت گرفت كه قابل چشم پوشى نبود.

خـلیـفـه اوّل، حتّى بزرگان انصار را در لشگرهاى خود فرماندهى نمى‌داد و تنها ثابت بن قیس را با اصرار و اجبار به كار گماشت كه انصار اعتراض كردند.

و دوّمى و سوّمى، آنقدر در زنده شدن روح نژاد پرستى، افراط كردند كه همه زبان به اعتراض گشودند.

عرب خود را بر غیر عرب برترى مى‌داد. بنى امیّه همه مراكز كلیدى كشور را در زمان خلیفه دوّم و به خصوص در زمان خلیفه سوم در دسـت گـرفـتـنـد و یـك نـظـام طـبـقـاتـى جـاهـلى به وجود آوردند، كه شباهتى با جامعه رسول خدا صلى الله علیه و آله نداشت .

حـضـرت امـیـرالمـؤ مـنین على علیه السّلام یكى از اهدافش ، شكستن بافت طبقاتى ظالمانه موجود جامعه بود.

وقتی موجودى بیت المال را مساوى تقسیم كرد، اعتراض امتیاز خواهان بلند شد.بـه هـمـه 3 درهـم داد و براى خودش هم 3 درهم برداشت ، و به آزاد كرده خودش قنبر هم 3 درهم داد. برخلاف شیوه‌هاى سه خلیفه قبلى، بزرگان انصار را ولایت داد، از قریش و بنى هاشم هم استفاده كرد، و حـتّى در نشستن و برخاستن نیز چونان رسول خدا صلى الله علیه و آله عدالت رفتارى را رعایت كرد.

روزى اشـعـث بن قیس بر امام على علیه السّلام وارد شد، دید كه حضرت امیرالمؤمنین على عـلیـه السـّلام در مـیـان عـرب و غـیر عرب از نژادهاى گوناگون نشسته است و جاى خالى براى او نیست ، با ناراحتى به امام على علیه السّلام اعتراض كرد كه :

اى امیرمؤ منان، سرخ پوستها بین ما و تو فاصله انداختند.

حضرت امیرالمؤ منین على علیه السّلام خشمناك شده، به او فرمود: چه كسى مرا بر این آدمهاى چاق و فربه یارى مى‌دهد؟

و نـپـذیرفت كه ایرانیان و غیر عرب پراكنده شوند، تا اشعث و دیگر بزرگان عرب در كنار امام على علیه السّلام بنشینند.

و در تـقـسیم مساوى بیت المال به حضرت امیرالمؤ منین على علیه السّلام اعتراض كردند و گفتند: آیـا ایـن عـدالت اسـت كـه بـیـن ما و آنان كه با شمشیر ما مسلمان شدند یا بنده آزاد شده ما هستند، یكسان عمل كنید و به همه 3 درهم بدهید؟

 

4 ـ گسترش عدالت نسبت به كودك سِقط شده دشمن (در زمان جنگ )

چـون لشـگـر بـصـره پس از شكست در جنگ جَمَل فرار كردند و به شهر هجوم مى‌بردند، زنى حامله از فریادها و هیاهوى فراریان، به شدّت ترسید و بچّه او سِقط شد.

پس از مدّتى كوتاه آن زن نیز فوت كرد.

وقتى خبر به امام على علیه السّلام رسید، ناراحت شده، چنین قضاوت كرد؛ "دیه آن كودك و دیه آن مادر را از بیت المال به خانواده‌اش  بپردازید".

بـا اینكه مردم بصره از شورشگرانى بودند كه با امام على علیه السّلام جنگیدند، چنین قضاوت عادلانه‌اى عقل ها را به شگفتى وامى دارد.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:, ] [ 8:31 ] [ علی ] [ ]

 

اگرچه می توان گفت تمام کلمات معصومین علیهم السلام کمک به ارتقای روحی روانی انسان هاست چند موردی را که شاید به ذهن ما نزدیکتر برسد به عنوان نمونه ذکر میکنیم:

 

امام علی علیه السلام فرموده اند: 

اَلنّاسُ كَالشَّجَرِ شَرابُهُ واحِدٌ وَثَمَرُهُ مُختَلِفٌ؛
مردم همانند درختان اند كه آبشان يكى است و ميوه هايشان گوناگون.

غررالحكم، ج2، ص136، ح 2097

و

اَلنّاسُ إلى أشكالِهِم أَميَلُ؛
مردم به همانند خود، بيشتر تمايل دارند.

بحارالأنوار، ج78، ص92، ح100

و

اَلنّاسُ أعداءُ ماجَهِلوا؛
مردم، با آنچه نمى دانند دشمن اند.

نهج البلاغه، حكمت 438

و

إِنَّ لِلقُلوبِ شَهوَةً وَكَراهَةً وَإِقبالاً وَإِدبارً فَتوها مِن إِقبالِها وَشَهوَتِها، فَإِنَّ القَلبَ إِذا اُكرِهَ عَمِىَ؛
دلها را حالتِ خواستن و ناخواستن و روى آوردن و پشت كردن است. از راه خواسته ها و تمايلات سراغ قلبها برويد، چرا كه اگر دل را به كارى مجبور كنند، كور مى شود.

نهج البلاغه، حكمت 193

و

مَن لَم يُحسِن ظَنَّهُ استَوحَشَ مِن كُلِّ أَحَدٍ؛
آن كس كه گمان خود را نيكو نسازد (و بدبين باشد) از هر كسى وحشت مى كند.

غررالحكم، ج5، ص442، ح9084

و

يَكْتَسِبُ الصّادِقُ بِصِدْقِهِ ثَلاثا:حُسْنَ الثِّقَةِ بِهِ، وَالْمَحَبَّةَ لَهُ، وَالْمَهابَةَ عَنْهُ؛

راستگو با راستگويى خود، سه چيز را به دست مى‏آورد: اعتماد، محبت و شكوه (در دل‏ها).

غررالحكم، ج 6، ص 480، ح 11038

و

صِلَةُ الرَّحِمِ توجِبُ المَحَبَّةَ وَتَكبِتُ العَدُوَّ؛
صله رحم، محبّت آور است و دشمنى را از بين مى‏برد.

غررالحكم، ح 5852

و

اَلنُّصحُ يُثمِرُ المَحَبَّةَ؛
خيرخواهى محبت‏آور است.

غررالحكم، ج1، ص161، ح613

و

خَوافِى الخلاقِ تَكشِفُهَا المُعاشَرَةُ؛
خصلت ها و اخلاق پنهان را، معاشرت آشكار مى سازد.

 

غررالحكم، ج3، ص466، ح5099


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 8 خرداد 1391برچسب:, ] [ 7:33 ] [ علی ] [ ]

 

 

علم گنج بزرگی است که با خرج کردن تمام نمیشود.

ذکر خدا ستون ایمان و نگاهدارنده از وسوسه های شیطان است.

 اندیشیدن به خوبی ها آدمی را به انجام دادن آنها برمی انگیزد.

 قربانگاه عقل ها غالبآ در پرتو طمع هاست.

برخی از گناهان جز در عرفات بخشیده نمیشوند.

هر کس خوش اخلاق باشد زندگی اش پاکیزه و گوارا میگردد.

ارزش هر کس به اندازه کاری است که به خوبی انجام میدهد.

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 7 خرداد 1391برچسب:, ] [ 8:8 ] [ علی ] [ ]

 

آقا جون دو شب پیش شب لیله الرغایب بود

همه مردم هم اونهایی که عشق تو توی سینه شون میتپه این شب رو عبادت کردند

من هم رفتم در خونه خدا در زدم ازش خواستم تا همه رو به حاجتهاشون برسونه یه نیم نظری هم به من داشته باشه

آقا جون به من گنهکار نگاه نکن

من خیلی بدم

شرمنده روی شما هستم

آقا جون میگن شما اینقدر مهربونید که حتی از خون دشمنتون گذشتید و گفتید با یک ضربه اونو بزنید همونطور

که اون یه ضربه زد

آقا جون پیش خدا شما رو واسطه قرار دادم

تا شما واسطه شید تا همه مردم به حاجتهاشون برسن

آقا جون من رو سیاه رو هم فراموش نکنید

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ شنبه 6 خرداد 1391برچسب:, ] [ 8:40 ] [ علی ] [ ]

 

 

 

سبحان الله و الحمدالله و لااله الا الله و الله اکبر


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 3 خرداد 1391برچسب:, ] [ 7:42 ] [ علی ] [ ]

 

 

اگر عبادت را به معنى طى طريق بر اساس فرمان مولا بدانيم،على عليه السلام آن سالك گوش به فرمان و خدا ولى و مولاى اوست و او همه عمر را در سير و سلوك الى الله گذرانده است.لحظه‏اى در زندگى على عليه السلام سراغ نداريم كه در آن هواى شخصى بر او غالب شده و از طريق بندگى خارج شده باشد.هيچگاه براى او پيش نيامد كه هواى خود را بر دستورات خداى خود غلبه دهد.

او عمرى را گذراند،در حالى كه لحظه‏اى بت نپرستيد،در پيش لات و عزى و هبل قامت تعظيم فرود نياورد و اين افتخارى بود كه تنها نصيب امام امير المؤمنين در صدر اسلام شده بود.همه مؤمنان به اسلام روزگارى را در جاهليت گذرانده بودند ولى مولاى ما در آغاز بعثت پيامبر 10 ساله بود و هنوز به سن تكليف شرعى نرسيده بود.

از روزى كه اسلام را پذيرفت تا آن روز كه با فرقى خونين سر بر بالش خاك نهاد در راه اسلام و مردم روزگار گذراند.عمرى را سپرى كرد اغلب در گرسنگى،روزه‏دارى،جهاد فى سبيل الله،خدمت‏به خلق خدا،و اعلاى كلمه توحيد.روزهايش به كوشش و تلاش و شبهايش به مناجات و بيدارى و اشك ريزى گذشت و الحق از معدود انسانهائى بود كه كمترين بهره را از زندگى گرفته و بيشترين بازدهى را عرضه كرده است.

على عليه السلام بنده خدا

بزرگترين شان على عليه السلام بندگى خداست و همين افتخار او را كافى است.خود مى‏فرمود الهى كفى بى عزا ان اكون لك عبدا و كفى بى فخرا ان تكون لى ربا (1) -خداوندا مرا اين عزت بس است كه بنده توام و مرا اين افتخار كافى است كه تو رب منى.

آرى عظمت على عليه السلام در اين است كه او بنده خدا و مرد خداست.همه افعال و اقوال و كردارش رنگ الهى دارد.اگر در جنگها با چنان جرات و شهامت‏به پيش مى‏رفت،اگر زره او پشت نداشت و هرگز پشت‏به دشمن نمى‏كرد،اگر در حركت‏به سوى ميدان مشتاقانه و دوان دوان به پيش مى‏رفت،بدان خاطر بود كه دلش به خداى گرم بود و حيات و مماتش را فانى در راه خدا مى‏دانست.

او را به روحى تشبيه كرده‏اند كه به سوى معبود مطاعش در پرواز بوده است و اين سير پروازى هرگز او را خسته و فرسوده نمى‏كرد.او مرد كار و جنگ بود.در ميدان مبارزه با تمام وجود تلاش مى‏كرد واى چه بسا كه زخمهاى متعدد بر مى‏داشت و بدنش صدمه مى‏ديد،ولى شب هنگام همان محتاج الى الله و به تعبير خود همان مسكينى بود كه به جاى استراحت و آرامش بر پاى ايستاده و مشتاقانه به گدائى در خانه خدا مى‏رفت و جلوه‏هاى شوق على عليه السلام را در عبادت از نمازها و مناجاتش مى‏توان يافت.

غرق در عبادت

او در عبادت چنان اوج مى‏گرفت،كه مى‏توان گفت از جهان و آنچه در آن است غافل مى‏شد و براى عده‏اى بسيار از مردم اين باور نكردنى است كه در حال نماز تير از پايش بدر آوردند و او از دردش ننالد و حتى بگويد كه متوجه آن نبودم‏مگر ممكن است‏يك انسان از نظر اوج روحى و كمالات نفسانى تا اين درجه به پيش رود؟

او در حال وضو گرفتن مى‏لرزيد و در حال نماز رعشه براندام داشت،در ذكر لبيك رنگ از رخساره‏اش مى‏پريد،از احساس كوچكى خود در پيشگاه خداوند همه گاه احساس شرم مى‏كرد،مى‏گفت‏بر عذاب اگر صبر كند،فراق او را نمى‏تواند متحمل شد.

او در عبادت و عمل،در مسير زندگى خداى را چنان شاهد و حاضر مى‏ديد كه مى‏فرمود اگر پرده‏ها را بردارند،چيزى بر يقين من اضافه نخواهد شد.لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا.و هم مى‏فرمود خدائى را كه با چشم دل نبينم او را عبادت نمى‏كنم و تا حال هم عبادت نكرده‏ام لم اعبد ربا لم اره.

و به همين خاطر على عليه السلام همه جا را محضر خدا مى‏كند و دامنه عبادتش را به همه جا مى‏كشاند،مسجد،كوچه،خيابان،بازار،ميدان جنگ،محيط خانه و همه جا براى او معبد است و بدين سان هيچ لحظه‏اى بر على نمى‏گذرد جز آنكه آن لحظه در عبادت سپرى مى‏شود.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:, ] [ 8:23 ] [ علی ] [ ]

 

 

 

السلام علیک یا علی بن ابیطالب

السلام علیک یا امیر المومنین

السلام علیکم و رحمة و برکاته


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 1 خرداد 1391برچسب:, ] [ 7:44 ] [ علی ] [ ]

.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

دوستان عزیزم به وبلاگ خودتون خوش اومدید این وبلاگ مختص آقا علی بن ابیطالب هست امیدوارم با دیدن و وقت گذاشتن توی این وبلاگ راضی و خرسند باشید
نويسندگان
امکانات وب

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 5
بازدید کل : 140331
تعداد مطالب : 81
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

ابزار پرش به بالا

ایران رمان
ابزار های مفید وبلاگ نویسان